گنجور

غزل شمارهٔ ۶۲۶

چه احتیاج دلیل است در رحیل مرا؟
چو سیل جذبه دریاست بس دلیل مرا
چه غم ز آتش سوزنده چون خلیل مرا؟
که عشق او ز بلاها بود کفیل مرا
چه حاجت است به رهبر، که گوشه چشمش
کشد چو سرمه به خویش از هزار میل مرا
علاج تشنه دیدار نیست جز دیدار
به چشم، موج سراب است سلسبیل مرا
نکرده است چنان عشق او سبکروحم
که کوه غم به نظرها کند ثقیل مرا
هنوز در جگر سنگ بود چشمه من
که عشق کرد به لب تشنگان سبیل مرا
نه هر شکار سزاوار تیغ استغناست
مکش به داغ جگر گوشه خلیل مرا
چرا ستایش بخل از کرم فزون نکنم؟
که هست منت آزادی از بخیل مرا
درین بساط من آن سیل پر شر و شورم
که بحر کوچه دهد همچو رود نیل مرا
عزیز کرده عشق و محبتم صائب
شود ذلیل، فلک گر کند ذلیل مرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه احتیاج دلیل است در رحیل مرا؟
چو سیل جذبه دریاست بس دلیل مرا
هوش مصنوعی: نیازی به دلیل برای رفتن من نیست، زیرا محبت و شوقی که در دل دارم، مانند سیلابی است که مرا به سوی دریا می‌کشاند.
چه غم ز آتش سوزنده چون خلیل مرا؟
که عشق او ز بلاها بود کفیل مرا
هوش مصنوعی: چرا باید نگران آتش سوزانی باشم، زمانی که عشق او حمایت و پشتیبانی من از مشکلات و بلاهاست؟
چه حاجت است به رهبر، که گوشه چشمش
کشد چو سرمه به خویش از هزار میل مرا
هوش مصنوعی: نیازی به رهبر نیست، وقتی که تنها یک نگاه پرمحبت او کافی است و می‌تواند شوق و علاقه‌ام را از هر چیز دیگری بیشتر کند.
علاج تشنه دیدار نیست جز دیدار
به چشم، موج سراب است سلسبیل مرا
هوش مصنوعی: درمانی برای تشنگی دیدار وجود ندارد جز اینکه با چشم ملاقات کنیم؛ زیرا چشمه نوشیدنی من تنها سرابی است که به واقعیت نمی‌رسد.
نکرده است چنان عشق او سبکروحم
که کوه غم به نظرها کند ثقیل مرا
هوش مصنوعی: عشق او به قدری سنگین و عمیق است که باعث شده حتی کوه اندوه در نظرم سبک و بی‌اهمیت به نظر برسد.
هنوز در جگر سنگ بود چشمه من
که عشق کرد به لب تشنگان سبیل مرا
هوش مصنوعی: چشمه‌ی من که به عشق می‌جوشید، هنوز در عمق سنگین وجودم باقی مانده است و احساس می‌کنم همچنان که تشنگان به من محتاج‌اند، من هم درد و شور و شوق را در دل دارم.
نه هر شکار سزاوار تیغ استغناست
مکش به داغ جگر گوشه خلیل مرا
هوش مصنوعی: هر شکار لایق تیری که از روی بی نیازی پرتاب می‌شود نیست، پس مرا با دلتنگی و غم از دست نده.
چرا ستایش بخل از کرم فزون نکنم؟
که هست منت آزادی از بخیل مرا
هوش مصنوعی: چرا نباید از بخیل کمتر تعریف کنم، وقتی که او با حرص و خودخواهی‌اش، تنها منت آزادی را بر من گذاشته است؟
درین بساط من آن سیل پر شر و شورم
که بحر کوچه دهد همچو رود نیل مرا
هوش مصنوعی: در این شرایط، من آن جریانی پر از فعالیت و جنب و جوش هستم که همچون دریای کوچکی می‌تواند به مسیر خود ادامه دهد و قدرتش را نشان دهد.
عزیز کرده عشق و محبتم صائب
شود ذلیل، فلک گر کند ذلیل مرا
هوش مصنوعی: عشق و محبت من عزیز و با ارزش شده، اما اگر آسمان به من بی‌احترامی کند و مرا خوار کند، برای من مهم نیست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۲۶ به خوانش عندلیب