گنجور

غزل شمارهٔ ۶۲۵۴

عالمی نیست که عزلت نبود بهتر از آن
نیست کنجی که قناعت نبود بهتر از آن
طرف صحبت اگر خضر و مسیحا باشد
صحبتی نیست که خلوت نبود بهتر ازان
مادر شکر به حسن طلب است آبستن
نیست شکری که شکایت نبود بهتر از آن
شرم از هر سر مو تیغ زبانی دارد
نیست عذری که خجالت نبود بهتر از آن
نیست در سلسله چشمه حیوان موجی
که دم تیغ شهادت نبود بهتر از آن
نیست در خاک وطن خاطر جمعی صائب
که پریشانی غربت نبود بهتر ازان

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عالمی نیست که عزلت نبود بهتر از آن
نیست کنجی که قناعت نبود بهتر از آن
هوش مصنوعی: هیچ عالمی نیست که در تنهایی بهتر از آن باشد و هیچ جایی نیست که در آن قناعت و رضایت نباشد که از آن بهتر باشد.
طرف صحبت اگر خضر و مسیحا باشد
صحبتی نیست که خلوت نبود بهتر ازان
هوش مصنوعی: اگر صحبت از خضر و مسیح باشد، هیچ گفتگویی بهتر از یک خلوت نیست.
مادر شکر به حسن طلب است آبستن
نیست شکری که شکایت نبود بهتر از آن
هوش مصنوعی: مادر شکر نشان از زیبایی دارد و به دنبال خوشی است. او نمی‌تواند به شکایت بپردازد چرا که چیزی بهتر از زیبایی وجود ندارد.
شرم از هر سر مو تیغ زبانی دارد
نیست عذری که خجالت نبود بهتر از آن
هوش مصنوعی: هر تار موی سر به نوعی زبانی دارد که شرم را بیان می‌کند و نمی‌توان بهانه‌ای برای خجالت آورد، زیرا چنین احساسی برتر و بهتر از هر چیزی است.
نیست در سلسله چشمه حیوان موجی
که دم تیغ شهادت نبود بهتر از آن
هوش مصنوعی: در سلسله وجود چشمه‌های حیات، هیچ حرکتی بهتر از شهادت و فداکاری نیست.
نیست در خاک وطن خاطر جمعی صائب
که پریشانی غربت نبود بهتر ازان
هوش مصنوعی: در سرزمین وطن، کسی آرامش خاطر ندارد، زیرا دلتنگی و پریشانی در غربت جایی بهتر از این ندارد.