گنجور

غزل شمارهٔ ۶۲۵۱

شنیدم دختر رز را ز محفل کرده ای بیرون
به جان خود بگو جانا که از دل کرده ای بیرون؟
اگر در پرده فانوس، اگر در غنچه می بینم
تو از شوخی سری از جیب محمل کرده ای بیرون
همیشه مردم چشم من از خون جگر پوشد
لباسی را که پنداری ز بسمل کرده ای بیرون
دم عیسی به استقبال روحت جان فشان آید
گر از خود جامه آلوده گل کرده ای بیرون
نرفتی نعره واری راه و خرسندی چنان صائب
که پنداری سر از انجام منزل کرده ای بیرون

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنیدم دختر رز را ز محفل کرده ای بیرون
به جان خود بگو جانا که از دل کرده ای بیرون؟
هوش مصنوعی: گفته می‌شود که تو دختر زیبایی را از جمع بیرون کرده‌ای. به جان خودت بگو، ای عزیز، آیا از دل من هم او را بیرون کرده‌ای؟
اگر در پرده فانوس، اگر در غنچه می بینم
تو از شوخی سری از جیب محمل کرده ای بیرون
هوش مصنوعی: اگر در نور چراغ نگاهت می‌کنم، یا در غنچه‌ای که بسته شده، می‌بینم تو در حال بازی و شوخی هستی و چیزی را از جیب محفظه‌ات بیرون آورده‌ای.
همیشه مردم چشم من از خون جگر پوشد
لباسی را که پنداری ز بسمل کرده ای بیرون
هوش مصنوعی: مردم همیشه به خاطر غم و درد من، چشمانم را مانند لباسی می‌پوشانند، لباسی که گویی از خون جگر من ساخته شده است و تو فکر می‌کنی که این لباس از یک قربانی تهیه شده است.
دم عیسی به استقبال روحت جان فشان آید
گر از خود جامه آلوده گل کرده ای بیرون
هوش مصنوعی: اگر با روحی پاک و زنده به استقبال دم عیسی بروی، این لحظه برای تو پر از شادمانی و سرور خواهد بود؛ اما اگر خود را آلوده کرده‌ای، نباید انتظار این خوشی را داشته باشی.
نرفتی نعره واری راه و خرسندی چنان صائب
که پنداری سر از انجام منزل کرده ای بیرون
هوش مصنوعی: اگر نروی، صدای بلندی مانند نعره‌هایت تو را به خوشحالی می‌رساند، چنانکه گویی از پایان سفر به بیرون آمده‌ای.