گنجور

غزل شمارهٔ ۶۲۴۹

ز ابر آن روز آید روشنی بخش جهان بیرون
که آید از نقاب شرم روی دلستان بیرون
ز جیب غنچه بیرون آورد گل دست گستاخی
چو از گلشن رود آن شاخ گل دامن کشان بیرون
اگر از دورباش بوستان پیرا نیندیشد
سر از یک طوق با قمری کند سرو روان بیرون
سخن کش خامه حرف آفرین را می کند گویا
به پای خود نیاید هیچ مغز از استخوان بیرون
ره باریک سوزن رشته ها را بی گره سازد
سخن سنجیده می آید ازان تنگ دهان بیرون
مجو با قامت خم لنگر از عمر سبک جولان
که استادن ندارد تیر چون رفت از کمان بیرون
مرا بگذار خامش گر ز حرف راست می رنجی
که شمع راست را می آید آتش از دهان بیرون
ز روی شرمگینان بلبل حیران چه گل چیند؟
که با دست تهی گلچین رود زین گلستان بیرون
سبکروحان نمی سازند صائب با گرانباران
که می آید نسیم پیرهن از کاروان بیرون

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز ابر آن روز آید روشنی بخش جهان بیرون
که آید از نقاب شرم روی دلستان بیرون
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که نور و روشنی دنیا از ابرها پدیدار شود، روزی که زیبایی دلربا بدون حجاب شرم خود را نمایان کند.
ز جیب غنچه بیرون آورد گل دست گستاخی
چو از گلشن رود آن شاخ گل دامن کشان بیرون
هوش مصنوعی: غنچه‌ای که در جیب بود، به آرامی گل را بیرون می‌آورد و وقتی که از باغ خارج می‌شود، آن شاخه گل نیز با ناز، دامنش را دنبال می‌کند.
اگر از دورباش بوستان پیرا نیندیشد
سر از یک طوق با قمری کند سرو روان بیرون
هوش مصنوعی: اگر کسی از دور به بوستان فکر نکند، ممکن است از یک طوق با قمری (پرنده‌ای عاشقانه) سر از کار دربیاورد و مانند سروی با طراوت از دل بیرون بیاید.
سخن کش خامه حرف آفرین را می کند گویا
به پای خود نیاید هیچ مغز از استخوان بیرون
هوش مصنوعی: نویسنده با قلم خود به بیان و انتقال سخن می‌پردازد، اما هر چه می‌نویسد، عقل و درک آن به قدری عمیق است که هیچ‌گاه نمی‌تواند از نیروی مغز (فهم و فکر) جدا شود. به عبارت دیگر، بدون فهم و اندیشه نمی‌توان به راستی به بیان کلمات پرداخت.
ره باریک سوزن رشته ها را بی گره سازد
سخن سنجیده می آید ازان تنگ دهان بیرون
هوش مصنوعی: راه باریک سوزن، به راحتی می‌تواند رشته‌ها را بدون گره کردن به هم وصل کند. این گفته نشان می‌دهد که سخن سنجیده و دقیق، حتی از دهانی کوچک و تنگ نیز بیرون می‌آید.
مجو با قامت خم لنگر از عمر سبک جولان
که استادن ندارد تیر چون رفت از کمان بیرون
هوش مصنوعی: به دنبال نگرد که عمر کم‌حجم و بی‌ثباتی چون تیر از کمان پرتاب می‌شود و دیگر نمی‌توان ایستاد.
مرا بگذار خامش گر ز حرف راست می رنجی
که شمع راست را می آید آتش از دهان بیرون
هوش مصنوعی: اگر از حقیقت ناراحت می‌شوی، بهتر است که من ساکت باشم، چون حقیقت مانند شمعی است که آتش را از دهان خود بیرون می‌ریزد.
ز روی شرمگینان بلبل حیران چه گل چیند؟
که با دست تهی گلچین رود زین گلستان بیرون
هوش مصنوعی: بلبل که شرمندگی را می‌بیند، نمی‌داند چه گلی بچیند، چون دستش خالی است و نمی‌تواند از این باغ گل‌ها چیزی به‌دست آورد.
سبکروحان نمی سازند صائب با گرانباران
که می آید نسیم پیرهن از کاروان بیرون
هوش مصنوعی: افراد سبک‌روح و بی‌غم با افرادی که بار سنگینی دارند، نمی‌توانند رابطه برقرار کنند. وقتی نسیم خنکی از طرف کاروان می‌وزد، این حس می‌کند که پیراهنی از آن کاروان به بیرون آمده است.