گنجور

غزل شمارهٔ ۶۲۴۵

دل نشکسته نتوان برد از ارض و سما بیرون
نمی آید مسلم دانه ای زین آسیا بیرون
نیفتی تا ز پا، دست طمع در آستین بشکن
عصا را می کنند این قوم از دست گدا بیرون
اگر آزاده ای بار لباس از دوش خود بفکن
که چون سرو از تن آزادگان آید قبا بیرون
کدامین سنگدل کرده است این نفرین، نمی دانم
که آرد شمع ما سر از گریبان صبا بیرون
نیارد، گر کند سر پنجه از فولاد و از آهن
ز دست این خسیسان سوزنی آهن ربا بیرون
نه ای تصویر دیبا، چند در بند قبا باشی؟
برای امتحان یک ره بیا زین تنگنا بیرون
مشو فارغ ز گردیدن که روزی در قدم باشد
همین آواز می آید ز سنگ آسیا بیرون
ز چشم غنچه تا خار سر دیوار خون گرید
کدامین مرغ رفت از باغ بی برگ و نوا بیرون
عجب نبود که چشم سوزن عیسی غبار آرد
اگر خواهد که خاری آورد از پای ما بیرون
پر کاهی توانایی ندارد پیکر زارم
مگر آرد مرا از خانه جذب کهربا بیرون
ز چرخ پست فطرت مردمی جستن به آن ماند
که خواهی آوری از بیضه کرکس هما بیرون
اگر افتد به چشم جام، چشم سرمه دار او
می آید از گلوی شیشه دیگر بی صدا بیرون
به دست طفل محجوبی سپردم غنچه دل را
که دست از آستین هرگز نیارد از حیا بیرون
چه بال و پر گشاید دانه تا زیر زمین باشد؟
سبک چون روح، صائب زین تن خاکی بیا بیرون
ز ناقص طینتان صائب عبث چشم وفا دارم
زمین شوره چون می آورد مردم گیا بیرون؟

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل نشکسته نتوان برد از ارض و سما بیرون
نمی آید مسلم دانه ای زین آسیا بیرون
هوش مصنوعی: دل شکسته نمی‌تواند از زمین و آسمان خارج شود و بدون درد و رنج، هیچ دانه‌ای از این آسیاب به بیرون نخواهد آمد.
نیفتی تا ز پا، دست طمع در آستین بشکن
عصا را می کنند این قوم از دست گدا بیرون
هوش مصنوعی: تا زمانی که به زمین نیفتی، نباید با دست خود، آرزوی چیزی را در آستینت پنهان کنی. این مردم، با شکستن عصا، نشان می‌دهند که از دست گدایان و بی‌نیازان فاصله گرفته‌اند.
اگر آزاده ای بار لباس از دوش خود بفکن
که چون سرو از تن آزادگان آید قبا بیرون
هوش مصنوعی: اگر آزاد باشی، بار و مسئولیت‌های سنگین را از دوش خود بردار، چرا که شرافت و آزادی مانند درخت سروی است که باید از زینت‌های اضافی رها شود و به طور طبیعی بایستد.
کدامین سنگدل کرده است این نفرین، نمی دانم
که آرد شمع ما سر از گریبان صبا بیرون
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه کسی این بدبختی را برای ما به وجود آورده است که نتوانیم شمع روشن‌مان را از آغوش نسیم بیرون بکشیم.
نیارد، گر کند سر پنجه از فولاد و از آهن
ز دست این خسیسان سوزنی آهن ربا بیرون
هوش مصنوعی: اگر کسی از روی قدرت و استحکام خود بخواهد به توهین و تحقیر این انسان‌های بی‌ارزش بپردازد، حتی همانند سوزنی که از آهن‌ربا جدا می‌شود، نمی‌تواند از دست این افراد بگذرد.
نه ای تصویر دیبا، چند در بند قبا باشی؟
برای امتحان یک ره بیا زین تنگنا بیرون
هوش مصنوعی: ای تصویر زیبای پارچه، چرا همچنان در قید و بند لباس باشی؟ برای یک بار هم که شده از این تنگنا خارج شو.
مشو فارغ ز گردیدن که روزی در قدم باشد
همین آواز می آید ز سنگ آسیا بیرون
هوش مصنوعی: بی‌خبر نباش از اینکه روزی این وضعیت تغییر می‌کند؛ صدای آن تغییر ناگهان از دل سنگ آسیاب به گوش‌ت خواهد رسید.
ز چشم غنچه تا خار سر دیوار خون گرید
کدامین مرغ رفت از باغ بی برگ و نوا بیرون
هوش مصنوعی: از چشم غنچه تا خار روی دیوار، خون می‌ریزد. کدام پرنده از باغی که نه برگ دارد و نه نغمه، بیرون رفته است؟
عجب نبود که چشم سوزن عیسی غبار آرد
اگر خواهد که خاری آورد از پای ما بیرون
هوش مصنوعی: اگر عیسی بخواهد، با چشم سوزن هم می‌تواند غباری را از روی ما بردارد یا خاری را از پای ما درآورد. این نشان می‌دهد که اگر اراده خداوند باشد، حتی کارهای کوچک هم می‌توانند نتایج عظیمی داشته باشند.
پر کاهی توانایی ندارد پیکر زارم
مگر آرد مرا از خانه جذب کهربا بیرون
هوش مصنوعی: من به تنهایی قدرتی ندارم و مثل پر کاه بی‌وزن هستم، مگر اینکه نیرویی من را به بیرون از خانه‌ام بکشاند و به دنیای جدیدی ببرند.
ز چرخ پست فطرت مردمی جستن به آن ماند
که خواهی آوری از بیضه کرکس هما بیرون
هوش مصنوعی: جستن از چرخ پایین و ناپسند فطرت انسانی مانند این است که بخواهی از تخم کرکس پرنده‌ای زیبا و خوش رنگ بیرون بیاوری. این به معنای این است که از طبیعت و شرایط ناپسند نمی‌توان چیز خوبی و ارزنده‌ای به دست آورد.
اگر افتد به چشم جام، چشم سرمه دار او
می آید از گلوی شیشه دیگر بی صدا بیرون
هوش مصنوعی: اگر درون جامی نگاه کنی، اشک چشم کسی که سرمه دارد، به آرامی و بدون سر و صدا از گلو و شیشه خارج می‌شود.
به دست طفل محجوبی سپردم غنچه دل را
که دست از آستین هرگز نیارد از حیا بیرون
هوش مصنوعی: من غنچه دل خود را به دست کودکی شرمگین سپردم که هرگز جرأت ندارد دستش را از آستینش بیرون بیاورد.
چه بال و پر گشاید دانه تا زیر زمین باشد؟
سبک چون روح، صائب زین تن خاکی بیا بیرون
هوش مصنوعی: دانه وقتی در زیر زمین است، چگونه می‌تواند پر و بالی بگشاید و به زندگی جدیدی تبدیل شود؟ باید روان و سبک شود، مانند روح، تا از این بدن خاکی رها شود و به دنیای بالاتر برود.
ز ناقص طینتان صائب عبث چشم وفا دارم
زمین شوره چون می آورد مردم گیا بیرون؟
هوش مصنوعی: من از جنس ناقص شما، صائب، به دنبال وفا هستم. آیا ممکن است این زمین شوره‌زار، به مانند گیاهی که از زمین بیرون می‌آید، هنوز امیدی به رشد و وفاداری داشته باشد؟