غزل شمارهٔ ۶۲۴۰
نه امروزست گرم از داغ سودای تو نان من
نمک پرورده عشق است مغز استخوان من
زمین تنگ میدان نیست جای گرم جولانان
وگرنه توسن گردون بود در زیر ران من
به کوری خرج شد اشکی که پروردم به خون دل
گلویی تر نشد چون شمع از آب روان من
برآمد بس که بی حاصل نهال من، عجب دارم
که سر بالا کند چون بید مجنون باغبان من
ز خواهش های الوان در ره سیل خطر بودم
دل بی مدعا زین سیل شد دارالامان من
تواضع با فرودستان بود خوش از زبردستان
وگرنه دور باش از زور خود دارد کمان من
گرفتم گوشه بر امید گمنامی، ندانستم
که کوه قاف چون عنقا شود سنگ نشان من
گرانجانی نباشد پیشه من با خریداران
به سیم قلب یوسف می خرند از کاروان من
ز هزل و هجو دادم تو به صائب شوخ طبعان را
دهان عالمی شد چون صدف پاک از دهان من
غزل شمارهٔ ۶۲۳۹: ندارد جوهر افشای غم، تیغ زبان منغزل شمارهٔ ۶۲۴۱: ز بس دامن کشد در خون مردم نازنین من
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه امروزست گرم از داغ سودای تو نان من
نمک پرورده عشق است مغز استخوان من
هوش مصنوعی: امروز به خاطر عشق تو دلم بسیار داغ و ملتهب است. روزی که با عشق تو زندگی می کنم، مثل نانی است که با نمک پرورده شده باشد و عشق، جوهر وجود من است.
زمین تنگ میدان نیست جای گرم جولانان
وگرنه توسن گردون بود در زیر ران من
هوش مصنوعی: زمین برای جولان و نمایش قدرتمندان جا ندارد، در غیر این صورت اسب سرکش زمان زیر پای من خواهد بود.
به کوری خرج شد اشکی که پروردم به خون دل
گلویی تر نشد چون شمع از آب روان من
هوش مصنوعی: اشکی که با درد و رنج بسیار پروراندهام، نتوانسته گلویم را تر کند، همانطور که شمع از آب جاری نمیسوزد.
برآمد بس که بی حاصل نهال من، عجب دارم
که سر بالا کند چون بید مجنون باغبان من
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که درخت من به رغم اینکه به ثمر نمیرسد، چه عجیب است که هنوز سرش را بلند میکند مثل درخت بید مجنون که باغبانم است.
ز خواهش های الوان در ره سیل خطر بودم
دل بی مدعا زین سیل شد دارالامان من
هوش مصنوعی: در میان خواستههای مختلف و گوناگون، در مسیر مشکلات و خطرات بودم، اما قلبی بیادعا و آرام یافتم که از این مسائل به آرامش و امنیت رسید.
تواضع با فرودستان بود خوش از زبردستان
وگرنه دور باش از زور خود دارد کمان من
هوش مصنوعی: تواضع و فروتنی برای کسانی که در مقام پایینتری هستند، خوشایند است و باید از افراد مقتدر و در راس دوری کنی، زیرا من توانایی و قدرت خود را دارم.
گرفتم گوشه بر امید گمنامی، ندانستم
که کوه قاف چون عنقا شود سنگ نشان من
هوش مصنوعی: در گوشهای از امید به ناشناخته بودن نشستم، اما نمیدانستم که کوه قاف مانند پرندهای افسانهای تبدیل میشود و سنگ نشانه من خواهد شد.
گرانجانی نباشد پیشه من با خریداران
به سیم قلب یوسف می خرند از کاروان من
هوش مصنوعی: من به خریداران زمانهام نیازی ندارم، چرا که قلبم ارزشمندتر از آن است که تنها با سیم خرید و فروش شود، همانطور که یوسف را با قیمت بالا فروختند.
ز هزل و هجو دادم تو به صائب شوخ طبعان را
دهان عالمی شد چون صدف پاک از دهان من
هوش مصنوعی: من به شوخی و مزاح به صائب گفتم، که زبان اهل علم مانند صدفی پاک و خالص از گفتههای من شده است.

صائب