غزل شمارهٔ ۶۲۳۸
گهی در بحر سرگردان و گاهی در سرابم من
ز خشک و تر چو موج از خوش عنانی در عذابم من
نمی سوزد دلی بر من مگر اشک کبابم من؟
به خونم عالمی تشنه است پنداری شرابم من
خرابات وجود من عمارت برنمی دارد
عبث در فکر تعمیر دل پر انقلابم من
به جز کسب هوا از من دگر کاری نمی آید
درین دریای پر آشوب پنداری حبابم من
اگر چه حرف بیجا بر زبان هرگز نمی آرم
خجل از خویش دایم چون سؤال بی جوابم من
به خاک افتم ز تخت سلطنت چون در خمار افتم
چو آید گردن مینا به کف مالک رقابم من
اگر چه می کند تعمیر دلها گفتگوی من
مهیای شکستن همچو فرد انتخابم من
هوای گردش چشمی ربوده است اختیارم را
ازان گه مست و گه مخمور و گاهی مست خرابم من
به چشم کم مبین صائب مرا چون قطره شبنم
که میراب گل و آیینه دار آفتابم من
غزل شمارهٔ ۶۲۳۷: نبالد بر خود از شهرت دل نازک خیال منغزل شمارهٔ ۶۲۳۹: ندارد جوهر افشای غم، تیغ زبان من
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گهی در بحر سرگردان و گاهی در سرابم من
ز خشک و تر چو موج از خوش عنانی در عذابم من
هوش مصنوعی: گاهی در دریا سرگردان هستم و گاهی در سرابی که خیال میکنم واقعیت است. مثل موجی که بین خشکی و تری در نوسان است، من نیز از خوشحالی و آزادی در عذابی دائمی به سر میبرم.
نمی سوزد دلی بر من مگر اشک کبابم من؟
به خونم عالمی تشنه است پنداری شرابم من
هوش مصنوعی: دل کسی به خاطر من نمیسوزد، مگر اینکه اشکهایم مثل کباب در حال سوختن باشد. به نظر میرسد که جهانی به خون من تشنه است، انگار که من خود شراب هستم.
خرابات وجود من عمارت برنمی دارد
عبث در فکر تعمیر دل پر انقلابم من
هوش مصنوعی: وجود من به قدری نابسامان و آشفته است که هر تلاشی برای اصلاح و بهبود آن بیفایده است؛ من درگیر افکار پیچیده و نشاط درونم هستم و میدانم که هیچچیزی نمیتواند وضعیت کنونیام را تغییر دهد.
به جز کسب هوا از من دگر کاری نمی آید
درین دریای پر آشوب پنداری حبابم من
هوش مصنوعی: جز اینکه تلاش کنم تا از این دریای پرغوغایی بهرهای ببرم، کار دیگری از من برنمیآید. انگار که من تنها حبابی هستم در این آبهای متلاطم.
اگر چه حرف بیجا بر زبان هرگز نمی آرم
خجل از خویش دایم چون سؤال بی جوابم من
هوش مصنوعی: هرچند که هرگز چیزی بیمورد از زبانم خارج نمیشود، اما همیشه به خاطر خودم شرمندهام، چون مانند سوالی بیپاسخ باقی ماندهام.
به خاک افتم ز تخت سلطنت چون در خمار افتم
چو آید گردن مینا به کف مالک رقابم من
هوش مصنوعی: زمانی که از مقام و سلطنت خود به پایین بیفتم و حالتی مستی بر من غالب شود، همچون وقتی که زیبایی مینا به دست صاحبش میافتد، من هم در چنگال او خواهم بود.
اگر چه می کند تعمیر دلها گفتگوی من
مهیای شکستن همچو فرد انتخابم من
هوش مصنوعی: دلها را میتوان تعمیر کرد، اما من همچنان آمادهام تا در شگفتی بمانم؛ مثل آن فردی که در انتخابش دقت میکند.
هوای گردش چشمی ربوده است اختیارم را
ازان گه مست و گه مخمور و گاهی مست خرابم من
هوش مصنوعی: نگاه خاصی به من چنان تأثیر گذاشته که اختیارم را از دست دادهام. گاهی حالتی مست دارم و گاهی دیگر حالتی گیج و خراب.
به چشم کم مبین صائب مرا چون قطره شبنم
که میراب گل و آیینه دار آفتابم من
هوش مصنوعی: به چشمانت نگاه نکن که من را کمارزش میبینی، مثل قطره شبنمی که در دل گل و زیر نور خورشید تابان جلوهگری میکند.

صائب