غزل شمارهٔ ۶۲۳۶
به هم پیوسته از بس در حریم سینه داغ من
تماشایی ندارد رنگ از گلگشت باغ من
چنان از آفتاب عشق می جوشد دماغ من
که پهلو می زند با چشمه خورشید داغ من
مرا برده است وحشت از جهان آب و گل بیرون
عرق ریزد فلک بیهوده ز انجمن در سراغ من
ز منت بر دل روشن بود مردن گواراتر
شود دست حمایت باد صرصر بر چراغ من
مرا زنگار از دل چون زداید باده لعلی؟
که می چون لاله خون مرده گردد در ایاغ من
ز فکر عافیت آسوده ام با درد و داغ او
ز جوش گل ندارد سبزه بیگانه باغ من
اگر چه خاک من گلرنگ شد از باده پیمایی
همان خمیازه چون گل می زند موج از ایاغ من
مشو از شبنم خونگرم من ای شاخ گل غافل
که می سوزد نفس خورشید تابان در سراغ من
ندارد دودمان عشق چون من مجلس افروزی
سیه مستی کند پروانه از دود چراغ من
به شیرین کاری صنعت ز شیرین برده ام دل را
چرا میراب جوی شیر نبود سنگداغ من؟
ازان دارد چو داغ لاله، داغ من رگ خامی
که بیش از داغ، شور عشق می سوزد دماغ من
ز تأثیر دعای جوشن می نشکند صائب
به سنگ خاره چون یاقوت اگر غلطد ایاغ من
غزل شمارهٔ ۶۲۳۵: نشان از بی وجودی نیست در روی زمین از منغزل شمارهٔ ۶۲۳۷: نبالد بر خود از شهرت دل نازک خیال من
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به هم پیوسته از بس در حریم سینه داغ من
تماشایی ندارد رنگ از گلگشت باغ من
هوش مصنوعی: به دلیل شور و حرارت درون من، دیگر زیبایی و جذابیتی در گلهای باغم نمیبینم، چون همه چیز به هم پیوسته و تحت تأثیر این احساسات است.
چنان از آفتاب عشق می جوشد دماغ من
که پهلو می زند با چشمه خورشید داغ من
هوش مصنوعی: چنان از عشق پرشورم که انرژی و حرارت آن باعث شده است که حس و حال من با گرما و روشنایی خورشید برابری کند.
مرا برده است وحشت از جهان آب و گل بیرون
عرق ریزد فلک بیهوده ز انجمن در سراغ من
هوش مصنوعی: من از این دنیا و امور مادی به شدت وحشتزده شدهام؛ حتی آسمان هم بیدلیل از جمع ما عرق میریزد و به دنبال من است.
ز منت بر دل روشن بود مردن گواراتر
شود دست حمایت باد صرصر بر چراغ من
هوش مصنوعی: مردن با یاد نیکی و محبت، به دل انسان آرامش میدهد. در این حال، مانند نسیم سردی که چراغی را به حالت روشن نگه میدارد، حمایت و محبت میتواند زندگی را برای فرد دلنشینتر کند.
مرا زنگار از دل چون زداید باده لعلی؟
که می چون لاله خون مرده گردد در ایاغ من
هوش مصنوعی: آیا میتواند شراب سرخِ لعل، زنگار را از دل من بزداید؟ زیرا وقتی که می، مانند لالهی خونین به من میرسد، حال و روز من تغییر میکند.
ز فکر عافیت آسوده ام با درد و داغ او
ز جوش گل ندارد سبزه بیگانه باغ من
هوش مصنوعی: از فکر راحتی و آسودگی خود رها شدهام؛ زیرا با درد و اندوه او کنار آمدهام. سبزههای بیگانه در باغ من در مقایسه با گلهای من هیچ رونقی ندارند.
اگر چه خاک من گلرنگ شد از باده پیمایی
همان خمیازه چون گل می زند موج از ایاغ من
هوش مصنوعی: هرچند که خاک من به خاطر نوشیدن می رنگین و زیبا شده است، اما هنوز همان حالت خواب آلودگی را دارم که چون گل، از من به فعالیت و جنب و جوش میزند.
مشو از شبنم خونگرم من ای شاخ گل غافل
که می سوزد نفس خورشید تابان در سراغ من
هوش مصنوعی: ای شاخ گل، از لطافت و گرمی من غافل مشو، زیرا که نفس خورشید روشن به شدت در پی من است و مرا میسوزاند.
ندارد دودمان عشق چون من مجلس افروزی
سیه مستی کند پروانه از دود چراغ من
هوش مصنوعی: عشق مانند من کسی را ندارد که در مجالس شادابی ایجاد کند. پروانه هم به خاطر نور چراغ من، از دودی که به وجود میآید مست میشود.
به شیرین کاری صنعت ز شیرین برده ام دل را
چرا میراب جوی شیر نبود سنگداغ من؟
هوش مصنوعی: من از هنرهای شیرین، دل خود را به دست آوردهام؛ حالا چرا باید این کاشانه شیرین، مانند سنگ داغ، دلم را بسوزاند؟
ازان دارد چو داغ لاله، داغ من رگ خامی
که بیش از داغ، شور عشق می سوزد دماغ من
هوش مصنوعی: این بیت به احساس عمیق و سوزان عشق اشاره دارد. شاعر به داغ لاله اشاره میکند که نشاندهنده زیبایی و درماندگی است. او میگوید که زخم عشق در او بیشتر از هر داغ دیگری او را میسوزاند و این احساسات قویتر از هر زخم فیزیکی است. در واقع، عشق شعلهای است که در درونش روشن است و او را میسوزاند.
ز تأثیر دعای جوشن می نشکند صائب
به سنگ خاره چون یاقوت اگر غلطد ایاغ من
هوش مصنوعی: دعای جوشن تأثیر شگرفی دارد که حتی سنگ سخت را مانند یاقوت نرم میکند. اگر من بیفتم و غلط بزنم، این تأثیر تا چه حد میتواند قوی باشد!

صائب