گنجور

غزل شمارهٔ ۶۲۳۵

نشان از بی وجودی نیست در روی زمین از من
ز گمنامی چه خونها در جگر دارد نگین از من
ز اشک آتشین خط شعاعی گشته مژگانم
ز خجلت شمع دزدد گریه را در آستین از من
زنم نقش امیدی هر زمان بر آب، ازین غافل
که می دارد دریغ آن تندخو چین جبین از من
به خونم چون کباب امروز فتوی می دهد طفلی
که رویش چون نگاه گرم گردید آتشین از من
منم آن رشته هموار نظم آفرینش را
که می گردد یکی صد، رتبه در ثمین از من
ندارم گرچه در خرمن پر کاهی، به این شادم
که رزق خوشه چین باشد زبان گندمین از من
گر از تردستی من تر نشد کشت امید کس
مرا این بس که ماند نام خشکی چون نگین از من
چو می باید به تلخی ماند بر جا عاقبت صائب
چه حاصل زین که چندین خانه شد پر انگبین از من؟

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نشان از بی وجودی نیست در روی زمین از من
ز گمنامی چه خونها در جگر دارد نگین از من
هوش مصنوعی: در زمین هیچ نشانه‌ای از بی‌وجودی وجود ندارد. از جهل و ناشناخته بودن من، نگین چه زخم‌ها و دردهایی را در دل خود تحمل می‌کند.
ز اشک آتشین خط شعاعی گشته مژگانم
ز خجلت شمع دزدد گریه را در آستین از من
هوش مصنوعی: به خاطر اشک‌های گرم من، مژگانم به حالت خطی درآمده است. از شرم، شمع دزدکی شادی را در آستینم پنهان کرده‌ام و گریه می‌کنم.
زنم نقش امیدی هر زمان بر آب، ازین غافل
که می دارد دریغ آن تندخو چین جبین از من
هوش مصنوعی: هر بار بر آب تصویری از امید می‌زنم، غافل از این که آن معشوق با眉های چین‌دارش از من دور است و با شدت و تندی عمل می‌کند.
به خونم چون کباب امروز فتوی می دهد طفلی
که رویش چون نگاه گرم گردید آتشین از من
هوش مصنوعی: امروز کسی که به من نگاه کرد و چهره‌اش گرمایی داشت، حکم به کشتن من می‌دهد، مانند کبابی که بر روی آتش می‌پزد.
منم آن رشته هموار نظم آفرینش را
که می گردد یکی صد، رتبه در ثمین از من
هوش مصنوعی: من آن رشته‌ای هستم که نظم و ترتیب آفرینش را به وجود می‌آورد و می‌تواند به صد طریق مختلف، به یکی تبدیل شود. تمام ارزش‌ها و مقام‌ها از من نشأت می‌گیرند.
ندارم گرچه در خرمن پر کاهی، به این شادم
که رزق خوشه چین باشد زبان گندمین از من
هوش مصنوعی: هرچند که من از نعمت‌های دنیا بی‌بهره‌ام، اما خوشحالم که سرنوشت من به چینش خوشه‌ها و به دست آوردن روزی مربوط می‌شود، هرچند که خودم در این راه کم‌توجه‌تر و مانند گندم‌زاری باشم.
گر از تردستی من تر نشد کشت امید کس
مرا این بس که ماند نام خشکی چون نگین از من
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر مهارت من ناامید نشود، برای من همین کافی است که نام خشکی همچون نگین از من باقی بماند.
چو می باید به تلخی ماند بر جا عاقبت صائب
چه حاصل زین که چندین خانه شد پر انگبین از من؟
هوش مصنوعی: انسان باید با تلخی زندگی را ادامه دهد، زیرا در نهایت چه فایده‌ای دارد وقتی که برای دیگران زندگی شیرین می‌شود ولی خود او از آن بهره‌ای نمی‌برد؟