گنجور

غزل شمارهٔ ۶۲۳۲

به یک خمیازه گل طی شد ایام بهار من
به یک شبنم نشست از جوش خون لاله زار من
شب امیدواری می شمردم خط مشکین را
ندانستم کز او خواهد سیه شد روزگار من
چنین کز شوق دامان تو خود را جمع می سازد
عجب دارم پریشان گردد از صرصر غبار من
نه آن صیدم که عشق از فکر من غافل تواند شد
نمک در چشم ریزد دام را ذوق شکار من
بگو تا آستین از دیده خونبار بردارم
غباری هست اگر بر خاطرت از رهگذار من
نشاندی از فریب وعده صد بارم به خاک و خون
نکردی شرم یک بار از دل امیدوار من
نفس در خانه آیینه اینجا راست می کردی
اگر آگاه می گشتی ز درد انتظار من
حصار عافیت شد طوق قمری سروبستان را
مکن پهلو تهی ای سرو بالا از کنار من
مرا زین خودپرستان نیست صائب چشم همراهی
مگر دستی گذارد بیخودی در زیر بار من

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به یک خمیازه گل طی شد ایام بهار من
به یک شبنم نشست از جوش خون لاله زار من
هوش مصنوعی: به خاطر یک خمیازه، فصل بهار من به پایان رسید و مانند یک شبنم، از شدت عشق و احساساتم، گل‌های لاله‌ام پژمرده شد.
شب امیدواری می شمردم خط مشکین را
ندانستم کز او خواهد سیه شد روزگار من
هوش مصنوعی: در شب‌هایی که در انتظار امید بودم، تلاش می‌کردم به خط سیاه بدونم، ولی نمی‌دانستم که این خط می‌تواند باعث تاریکی روزگارم شود.
چنین کز شوق دامان تو خود را جمع می سازد
عجب دارم پریشان گردد از صرصر غبار من
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساسی است که فرد از شوق و محبت به معشوق خود دارد. او حیرت‌زده است که چطور کسی می‌تواند تحت تأثیر عشق و محبت، خود را جمع و مرتب کند، اما در عین حال زیر تاثیر طوفان و مشکلات زندگی، دچار سردرگمی و پریشانی شود. این تضاد احساسات نشان‌دهنده عمق عشق و چالش‌های ناشی از آن است.
نه آن صیدم که عشق از فکر من غافل تواند شد
نمک در چشم ریزد دام را ذوق شکار من
هوش مصنوعی: من آن شکار نیستم که عشق بتواند از فکر من دور شود. عشق مانند نمک در چشم می‌ریزد و لذت شکار من را می‌سازد.
بگو تا آستین از دیده خونبار بردارم
غباری هست اگر بر خاطرت از رهگذار من
هوش مصنوعی: بگو تا من اشک‌هایم را کنار بگذارم، اگر هنوز رد پای نشانه‌ای از من در ذهنت هست.
نشاندی از فریب وعده صد بارم به خاک و خون
نکردی شرم یک بار از دل امیدوار من
هوش مصنوعی: تو با وعده‌های فریبنده‌ات بارها مرا به زمین و خون انداختی، اما هرگز یک بار هم از دل امیدوار من شرم نکردی.
نفس در خانه آیینه اینجا راست می کردی
اگر آگاه می گشتی ز درد انتظار من
هوش مصنوعی: اگر تو در خانه آینه می‌نشستی و به خودت نگاه می‌کردی، شاید می‌توانستی آلام و دردهای ناشی از انتظار من را درک کنی.
حصار عافیت شد طوق قمری سروبستان را
مکن پهلو تهی ای سرو بالا از کنار من
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویر کشیدن یک سرو بلند اشاره دارد که در کنار او ایستاده و از آن می‌خواهد که از کنار او دور نشود. او به احساس امنیت و آرامش خود اشاره می‌کند و می‌خواهد که این حس را حفظ کند. در واقع، شاعر با استفاده از تمثیل، به اهمیت حضور و حمایت دیگران در زندگی‌اش و لزوم دوری از لحظات تنهایی اشاره می‌کند.
مرا زین خودپرستان نیست صائب چشم همراهی
مگر دستی گذارد بیخودی در زیر بار من
هوش مصنوعی: من از این خودپرستان کمک و همراهی نمی‌خواهم، مگر اینکه کسی بدون خودشناسی و با شجاعت، حمایتی از من کند.