غزل شمارهٔ ۶۲۱۳
به دامن برگ عیش از داغ پنهان می توان چیدن
گل از گلهای خوشبو در گریبان می توان چیدن
اگر خود را توانی همچو شبنم صاف گرداندن
به چشم پاک گل ها زین گلستان می توان چیدن
حجابی نیست غیر از خیرگی گلزار عصمت را
به چشم بسته گل از روی جانان می توان چیدن
نظر گر بر جمال کعبه باشد رهنوردان را
گل بی خار از خار مغیلان می توان چیدن
ز خار بی گل این باغ دشوارست دل کندن
وگرنه از گل بی خار، دامان می توان چیدن
همین اشکی است کز حسرت به گرد چشم می گردد
گلی کز دیدن خورشید تابان می توان چیدن
توانی گر به آب حلم کشتن خشم را در دل
گل از آتش چو ابراهیم آسان می توان چیدن
گلی در راه یاران گر ز بی برگی نیفشانی
به عذر آن خس وخاری به مژگان می توان چیدن
همین برچیدن دامن بود از راه آگاهی
گلی کز من صحرای امکان می توان چیدن
گذشت از دل شبی دامن کشان زلف دراز او
هنوز از دود تلخ آه، ریحان می توان چیدن
درین عبرت سرا گر چشم عبرت بین ترا باشد
ز خاک راه گوهرهای غلطان می توان چیدن
اگر از رنگ و بو صائب بپوشی دیده ظاهر
در ایام خزان گل از گلستان می توان چیدن
غزل شمارهٔ ۶۲۱۲: مروت نیست گل از بوستان پیش از سحر چیدنغزل شمارهٔ ۶۲۱۴: مروت نیست می در پرده، ای رعنا رسانیدن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به دامن برگ عیش از داغ پنهان می توان چیدن
گل از گلهای خوشبو در گریبان می توان چیدن
هوش مصنوعی: میتوان در دامن خوشیها گلهای معطر را برداشت و از زیباییهای زندگی بهرهمند شد، حتی اگر در دل، درد و غم وجود داشته باشد.
اگر خود را توانی همچو شبنم صاف گرداندن
به چشم پاک گل ها زین گلستان می توان چیدن
هوش مصنوعی: اگر بتوانی همچون شبنم، بیهیچ آلودگی و شفافیت به نظر بیایی، میتوانی از این باغ گل، گلها را بچینی.
حجابی نیست غیر از خیرگی گلزار عصمت را
به چشم بسته گل از روی جانان می توان چیدن
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که هیچ مانعی برای چیدن گل از باغ محبت وجود ندارد، به جز زیبایی و جلوهای که آن باغ دارد. با چشم بسته و با عشق میتوان از گلهای آن باغ بهرهمند شد.
نظر گر بر جمال کعبه باشد رهنوردان را
گل بی خار از خار مغیلان می توان چیدن
هوش مصنوعی: اگر نگاه به زیبایی کعبه باشد، راهنمایان میتوانند از خار مغیلان، گل بدون خشخاش بچینند.
ز خار بی گل این باغ دشوارست دل کندن
وگرنه از گل بی خار، دامان می توان چیدن
هوش مصنوعی: دل کندن از این باغ که خاری در آن وجود دارد، کار سختی است. اما اگر از گلهایی که خار ندارند، بخواهیم چیدنی داشته باشیم، به راحتی میتوانیم این کار را انجام دهیم.
همین اشکی است کز حسرت به گرد چشم می گردد
گلی کز دیدن خورشید تابان می توان چیدن
هوش مصنوعی: این اشک به خاطر حسرتی است که دور چشمم را گرفته، درست مانند گلی که به خاطر دیدن خورشید تابان قابل چیدن است.
توانی گر به آب حلم کشتن خشم را در دل
گل از آتش چو ابراهیم آسان می توان چیدن
هوش مصنوعی: اگر بتوانی به مانند آب، خشم را در دل خود خاموش کنی، مانند ابراهیم میتوانی از آتش نیز به آسانی گل بچینی.
گلی در راه یاران گر ز بی برگی نیفشانی
به عذر آن خس وخاری به مژگان می توان چیدن
هوش مصنوعی: اگر در راه دوستان گل تازهای نروی، میتوانی با اشک و حسرت از میان خارها چیزی به یادگار برداری.
همین برچیدن دامن بود از راه آگاهی
گلی کز من صحرای امکان می توان چیدن
هوش مصنوعی: یعنی با کنار زدن محدودیتها و موانع، میتوانم از دنیای ممکنات، زیباییها و فرصتهای ناب را به دست آورم.
گذشت از دل شبی دامن کشان زلف دراز او
هنوز از دود تلخ آه، ریحان می توان چیدن
هوش مصنوعی: یک شب از دل عاشقانهای گذشت که دامن زلف بلند او هنوز از بوی تلخ آه و درد یادآوری میکند و همچنان میتوان عطر خوش ریحان را در آن حس کرد.
درین عبرت سرا گر چشم عبرت بین ترا باشد
ز خاک راه گوهرهای غلطان می توان چیدن
هوش مصنوعی: اگر چشمت به درسها و پندهای زندگی باز باشد، میتوانی از خاک و ناکامیها، جواهرهای باارزشی که در آن نهفته است، به دست آوری.
اگر از رنگ و بو صائب بپوشی دیده ظاهر
در ایام خزان گل از گلستان می توان چیدن
هوش مصنوعی: اگر در زمان خزان، زیباییها و شگفتیهای گلستان را ببینی و آغوش خود را به روی آنها بگشایی، میتوانی از گلها بهرهمند شوی. یعنی حتی در زمانهایی که به نظر میرسد همهچیز پژمرده است، هنوز هم میتوان زیبایی و لذت را پیدا کرد.

صائب