غزل شمارهٔ ۶۲۱۱
مروت نیست جرم بوسه دزدان را نبخشیدن
که بس باشد قصاص این گناه سهل، لرزیدن
مرا زان قد موزون نیست جز خمیازه خشکی
خنک آبی که بتواند به پای سرو غلطیدن
بهار خنده را در آستین چون غنچه پنهان کن
که می شوید رخ گل را به خون بی پرده خندیدن
ز شبنم چهره پوشیدن رویان رنگ می بازد
به هر تردامنی چون گل مناسب نیست جوشیدن
به از گرد یتیمی دایه گوهر را نمی باشد
خط نورسته را ظلم است ازان عارض تراشیدن
ندارم محرمی چون کوهکن تا در دل گویم
ز سنگ خاره می باید مرا آدم تراشیدن
ز غفلت در گذر تا دامن منزل به دست آری
که گردد ره دو چندان از میان راه خوابیدن
گران کردن مروت نیست بار ناتوانان را
نمی باید ز بیمار گران احوال پرسیدن
ز غفلت پیرو طول امل را نیست دلگیری
ره خوابیده را سیری نمی باشد ز خوابیدن
مپیچ ای بی جگر زنهار از تیغ شهادت سر
نفس در زیر آب زندگی ظلم است دزدیدن
نگردد خارخار حرص کم از جمع سیم و زر
تهی چشم فزاید دام را از دانه پاشیدن
به دل خوردن درین بستانسرا صائب قناعت کن
که روی مرغ را بر خاک مالد دانه برچیدن
غزل شمارهٔ ۶۲۱۰: ندارد حاصلی چون زاهدان خشک لرزیدنغزل شمارهٔ ۶۲۱۲: مروت نیست گل از بوستان پیش از سحر چیدن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مروت نیست جرم بوسه دزدان را نبخشیدن
که بس باشد قصاص این گناه سهل، لرزیدن
هوش مصنوعی: بخشیدن نکردن بوسه دزدان ناپسند است، زیرا عذاب و مجازات این خطای کوچک تنها همین لرزیدن و ترسیدن از عذاب کافی است.
مرا زان قد موزون نیست جز خمیازه خشکی
خنک آبی که بتواند به پای سرو غلطیدن
هوش مصنوعی: به خاطر قد زیبای تو، جز حسرت و افسوس، چیزی در دلم نمیماند. مانند آبی خشک و سرد که فقط میتواند به دور پای سرو بیفتد و از آن عبور کند.
بهار خنده را در آستین چون غنچه پنهان کن
که می شوید رخ گل را به خون بی پرده خندیدن
هوش مصنوعی: بهار، شادی و سرزندگی را در درون خود پنهان کن و مانند غنچهای که هنوز شکوفا نشده است، منتظر بمان. زیرا وقتی گل به سرسبزی و زیبایی خود میرسد، گاه مجبور است که به خاطر واقعیتهای زندگی، با غم و خون اشک بریزد و نتواند به راحتی بخندد.
ز شبنم چهره پوشیدن رویان رنگ می بازد
به هر تردامنی چون گل مناسب نیست جوشیدن
هوش مصنوعی: چهرهٔ زیبای گلها با شبنم پوشیده میشود و رنگشان به خاطر لطافت و نازکی آنها زیباست، اما این نشان از بیثباتی و سستی دارد و مناسب نیست که چنین گلهایی دائماً خود را به نمایش بگذارند.
به از گرد یتیمی دایه گوهر را نمی باشد
خط نورسته را ظلم است ازان عارض تراشیدن
هوش مصنوعی: بهتر است که از گرد یتیمی دوری کنیم، چون هیچ چیزی به ارزش گوهر نیست.
خود را زیر سایهی ظلم و ستم قرار نده، چراکه این ظلم به ارزش واقعی تو آسیب میزند.
ندارم محرمی چون کوهکن تا در دل گویم
ز سنگ خاره می باید مرا آدم تراشیدن
هوش مصنوعی: من کسی را ندارم که با او درد دل کنم، مثل کوهکن که میتواند سنگ را به شکل آدم درآورد. من هم به فردی نیاز دارم تا از دل سنگ خارا، وجودم را تراش دهد و به من شکل و هویت ببخشد.
ز غفلت در گذر تا دامن منزل به دست آری
که گردد ره دو چندان از میان راه خوابیدن
هوش مصنوعی: از خواب و غفلت بیرون بیا تا بتوانی به مقصد خود برسدی، زیرا نشستن در مسیر و خوابیدن تو را از رسیدن به هدف دور میکند.
گران کردن مروت نیست بار ناتوانان را
نمی باید ز بیمار گران احوال پرسیدن
هوش مصنوعی: سختگیری در رفتار خوب نیست، زیرا نباید بر دوش ناتوانان فشار بیشتری وارد کرد و همچنین پرسیدن از حال بیمارانی که شرایط خوبی ندارند، منطقی نیست.
ز غفلت پیرو طول امل را نیست دلگیری
ره خوابیده را سیری نمی باشد ز خوابیدن
هوش مصنوعی: از بیخبری و ناشیگری، کسی که به آرزوهای طولانی دل خوش کرده است، نمیتواند از خواب و سستی بیدار شود. در واقع، خواب آلودگی و بیعملی هیچگاه به پایان نمیرسد و فرد در این حالت از حرکت و پیشرفت بازمیماند.
مپیچ ای بی جگر زنهار از تیغ شهادت سر
نفس در زیر آب زندگی ظلم است دزدیدن
هوش مصنوعی: به خودت بیا، ای کسی که جرأت نداری؛ از خطرات و چالشهای زندگی بترس. زندهبودن در شرایطی که تحت فشار و ظلم هستی، نادانی است.
نگردد خارخار حرص کم از جمع سیم و زر
تهی چشم فزاید دام را از دانه پاشیدن
هوش مصنوعی: حرص و طمع انسان کم نمیشود حتی اگر از طلا و نقره تهی باشد؛ چرا که افزایش چشم و دل انسان باعث میشود که دامها بیشتر از دانه پراکنده شوند.
به دل خوردن درین بستانسرا صائب قناعت کن
که روی مرغ را بر خاک مالد دانه برچیدن
هوش مصنوعی: در این بستان زیبا، صائب، راضی باش به آنچه داری، چرا که مرغ برای چیدن دانه، نیاز دارد تا رویش را بر زمین بگذارد.

صائب