غزل شمارهٔ ۶۲۰۸
میسر نیست بی ابر تنک خورشید را دیدن
ازان رخسار در ایام خط گل می توان چیدن
گشودم بی تأمل دیده بر دنیا، ندانستم
که دیدن های رسمی دارد از دنبال وادیدن
جواهر سرمه بینش بود ارباب دولت را
ز جرم زیردستان از تحمل چشم پوشیدن
به شکر این که داری چون سلیمان دست بر خاتم
نمی باید گناه مور بر انگشت پیچیدن
چو دندان ریخت، دندان طمع از زندگی بر کن
که بازی را به آخر می رساند مهره برچیدن
ز جمعیت پریشان گردد اوراق حواس من
بود سی پاره را شیرازه از هنگامه پاشیدن
ز غفلت بر حیات خویش می لرزی، ازین غافل
که گردد زندگانی شمع را کوته ز لرزیدن
چرا آلوده کذب و خیانت می کنی خود را؟
چو بیش و کم نمی گردد حیات از سال دزدیدن
نمی دانند قدر گفتگوی عشق بی دردان
چه لازم در زمین شور صائب دانه پاشیدن؟
غزل شمارهٔ ۶۲۰۷: میسر نیست با هوش وخرد بی دردسر بودنغزل شمارهٔ ۶۲۰۹: به زیر تیغ جانان از بصیرت نیست لرزیدن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
میسر نیست بی ابر تنک خورشید را دیدن
ازان رخسار در ایام خط گل می توان چیدن
هوش مصنوعی: دیدن خورشید بدون ابر ممکن نیست، مانند این که در روزگار عاشقی میتوان از چهره محبوب گل چید.
گشودم بی تأمل دیده بر دنیا، ندانستم
که دیدن های رسمی دارد از دنبال وادیدن
هوش مصنوعی: بدون هیچ تأملی به دنیای اطرافم نگاه کردم، اما نمیدانستم که دیدن و نگاه کردن قواعد خاصی دارد.
جواهر سرمه بینش بود ارباب دولت را
ز جرم زیردستان از تحمل چشم پوشیدن
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی اشاره شده که قدرت و مقام افراد بزرگ ممکن است از دیدگاه و درک آنها به خاطر اشتباهات و کمبودهای افرادی که در زیر دست آنها هستند، محدود شود. به عبارت دیگر، کسانی که در جایگاه بالا هستند باید از قضاوتهای سخت درباره زیردستانشان چشمپوشی کنند و از آنها با نرمی و درک بیشتری برخورد کنند. در واقع، این نگاه به درک و حکمت در رهبری و حکمرانی اشاره دارد.
به شکر این که داری چون سلیمان دست بر خاتم
نمی باید گناه مور بر انگشت پیچیدن
هوش مصنوعی: به خاطر این که تو مثل سلیمان قدرت و ثروتی داری، نباید گناه کنجکاوی و عیوب کوچک را نادیده بگیری. نباید اجازه دهی که کارهای کوچک و ناچیز تو را به گناه بیندازند.
چو دندان ریخت، دندان طمع از زندگی بر کن
که بازی را به آخر می رساند مهره برچیدن
هوش مصنوعی: وقتی که دندانهایت افتاد، از خواستههای بیجا و طمع دست بردار چون این وضعیت، به پایان بازی زندگی میانجامد و باید مهرهها را به درستی کنار گذاشت.
ز جمعیت پریشان گردد اوراق حواس من
بود سی پاره را شیرازه از هنگامه پاشیدن
هوش مصنوعی: وقتی که از همهمه و شلوغی اطرافم دچار سردرگمی میشوم، اوضاع ذهنیام به صورت قطعاتی نامنظم درمیآید؛ مانند اینکه سی تکه را از هم بپاشند و نتوانند دوباره آنها را در کنار هم قرار دهند.
ز غفلت بر حیات خویش می لرزی، ازین غافل
که گردد زندگانی شمع را کوته ز لرزیدن
هوش مصنوعی: زندگیات را به خاطر غفلت و بی注意، در خطر قرار میدهی، غافل از اینکه لرزیدن و بیثباتی تو میتواند عمر شمع زندگیات را کوتاه کند.
چرا آلوده کذب و خیانت می کنی خود را؟
چو بیش و کم نمی گردد حیات از سال دزدیدن
هوش مصنوعی: چرا خود را به دروغ و خیانت آلوده میکنی؟ زندگی نه با کم و زیاد شدن زمان تغییر میکند و نه با دزدیدن سالها.
نمی دانند قدر گفتگوی عشق بی دردان
چه لازم در زمین شور صائب دانه پاشیدن؟
هوش مصنوعی: آنان نمیدانند که ارزش سخنگفتن دربارهی عشق در بین درماندگان چه اهمیت و نیازی دارد، درست مانند اینکه در زمین پر شور، بذرهایی پاشیده شود.

صائب