غزل شمارهٔ ۶۲۰۱
به حسن خلق دلها را مسخر می توان کردن
به این عنبر دو عالم را معطر می توان کردن
به خون خوردن اگر قانع شوی از نعمت الوان
چه خونها در دل این چرخ اخضر می توان کردن
تو از بیم حساب امروز خود را می کنی فردا
وگرنه هر نفس را صبح محشر می توان کردن
اگر از خامشی مهر سلیمانی به دست آری
پریزادان معنی را مسخر می توان کردن
اگر دست از عنان اختیار خویش برداری
چو ماهی بحر را بالین و بستر می توان کردن
اگر از سیلی دریا نتابی روی چون عنبر
چه محفل ها به بوی خوش معنبر می توان کردن
مجال گفتگو از پیچ و تاب فکر اگر باشد
زبان بازی به خنجر همچو جوهر می توان کردن
اگر از تهمت خامی نیندیشد سپند ما
به دود آه، خون در چشم مجمر می توان کردن
کهن دولت به اقبال جوانان برنمی آید
قیاس از حال دارا و سکندر می توان کردن
اگر در دعوی آزادگی ثابت قدم باشی
به زیر بار دل رقص صنوبر می توان کردن
پشیمانی ندارد در سخن از پای افتادن
به مژگان چون قلم این راه را سر می توان کردن
مشو قانع به یک پیمانه از خون حلال ما
لبی شیرین ازین قند مکرر می توان کردن
نسازی چون قلم گر زندگی صرف سخن صائب
چو طوطی صفحه آیینه از بر می توان کردن
غزل شمارهٔ ۶۲۰۰: ز دل مجموعه ای هر روز املا می توان کردنغزل شمارهٔ ۶۲۰۲: ز درد و داغ دل را نیک محضر می توان کردن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به حسن خلق دلها را مسخر می توان کردن
به این عنبر دو عالم را معطر می توان کردن
هوش مصنوعی: با رفتار نیکو میتوان دلها را جذب کرد و با این شیرینی، میتوان جهانی را خوشبو کرد.
به خون خوردن اگر قانع شوی از نعمت الوان
چه خونها در دل این چرخ اخضر می توان کردن
هوش مصنوعی: اگر به زندگی در سختی و رنج راضی شوی، از نعمتهای گوناگون دنیا چه زجرهایی باید کشید و چه خونهایی در دل این زمین میتوان ریخت.
تو از بیم حساب امروز خود را می کنی فردا
وگرنه هر نفس را صبح محشر می توان کردن
هوش مصنوعی: تو به خاطر ترس از حساب و کتابی که باید امروز پس بدهی، خودت را برای فردا آماده میکنی؛ وگرنه هر لحظه میتوانی به اندازه روز قیامت حسابرسی کنی.
اگر از خامشی مهر سلیمانی به دست آری
پریزادان معنی را مسخر می توان کردن
هوش مصنوعی: اگر با سکوت و آرامش خود مانند سلیمان، قدرت و عشق را به دست آوری، میتوانی معنی و مفهوم را به راحتی تحت کنترل درآوری و بر آن تسلط پیدا کنی.
اگر دست از عنان اختیار خویش برداری
چو ماهی بحر را بالین و بستر می توان کردن
هوش مصنوعی: اگر بتوانی کنترل و اختیار خود را رها کنی، مثل ماهی که در دریا شنا میکند، میتوانی زندگیات را به راحتی و آرامش بگذرانی.
اگر از سیلی دریا نتابی روی چون عنبر
چه محفل ها به بوی خوش معنبر می توان کردن
هوش مصنوعی: اگر از طوفان دریا آسیبی نبینی و به آرامش برسی، چقدر میتوان در جمعهای خوشبو و دلپذیر لذت برد و شادی کرد.
مجال گفتگو از پیچ و تاب فکر اگر باشد
زبان بازی به خنجر همچو جوهر می توان کردن
هوش مصنوعی: اگر فرصتی برای گفت و گو باشد و ذهن خالی از پیچیدگیها و افکار منفی، میتوان با زبان و هنر بیان مانند یک جوهر ارزشمند، به گفتگو پرداخت و تاثیرگذار بود.
اگر از تهمت خامی نیندیشد سپند ما
به دود آه، خون در چشم مجمر می توان کردن
هوش مصنوعی: اگر به تهمت و نادانی فکر نکنیم، میتوانیم با سوزاندن عواطف و آتش دل، به وضوح و روشنی بیشتری برسیم.
کهن دولت به اقبال جوانان برنمی آید
قیاس از حال دارا و سکندر می توان کردن
هوش مصنوعی: سخن به این است که موفقیت و قدرت در زمان قدیم به جوانان و نسل جدید تعلق دارد و نمیتوان با مقایسهی حال افراد ثروتمند یا بزرگانی مانند سکندر، به خوبی وضعیت کنونی را سنجید.
اگر در دعوی آزادگی ثابت قدم باشی
به زیر بار دل رقص صنوبر می توان کردن
هوش مصنوعی: اگر در خواستهی آزادی استوار باشی، میتوانی به راحتی دل را به شادی و نشاط واداری، مانند درخت صنوبر که در باد میرقصد.
پشیمانی ندارد در سخن از پای افتادن
به مژگان چون قلم این راه را سر می توان کردن
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده که اگر کسی در سخن و بیان خود به پای افتد و شکست بخورد، نباید از این موضوع احساس پشیمانی کند. بلکه مانند قلمی که میتواند از روی کاغذ دوباره برگردد، آدمی نیز میتواند راهی را که از آن منحرف شده دوباره پیدا کند و به سوی درست برگردد.
مشو قانع به یک پیمانه از خون حلال ما
لبی شیرین ازین قند مکرر می توان کردن
هوش مصنوعی: به خودت اجازه نده که فقط به یک مقدار محدود از خوبی و حلالی راضی باشی، چون میتوانی با تلاش و پیگیری، لذتها و شیرینیهای بیشتری را تجربه کنی.
نسازی چون قلم گر زندگی صرف سخن صائب
چو طوطی صفحه آیینه از بر می توان کردن
هوش مصنوعی: اگر زندگیات را تنها به حرف و سخنوری اختصاص دهی، چون طوطی که تنها میخواند، هرگز نمیتوانی به چیزی ارزشمند برسدی و همچون آینه تصویری از خودت را به نمایش بگذاری. پس باید عملی فراتر از گفتار داشته باشی.

صائب