گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱۹

ز درد و داغ محبت سرشته اند مرا
در آفتاب قیامت برشته اند مرا
دل از مشاهده من کباب می گردد
به آب چشم یتیمان سرشته اند مرا
فنای من به نسیم بهانه ای بندست
به خاک با سر ناخن نوشته اند مرا
چگونه سبز شود دانه ام، که لاله رخان
به روی گرم، مکرر برشته اند مرا
ز من به نکته رنگین چو لاله قانع شو
که از برای درودن نکشته اند مرا
به کار بخیه زخمی نیامدم هرگز
ازین چه سود که هموار رشته اند مرا؟
غنیمت است که کارآگهان عالم غیب
به حال خویش چو صائب نهشته اند مرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز درد و داغ محبت سرشته اند مرا
در آفتاب قیامت برشته اند مرا
هوش مصنوعی: از عشق و غم عشق مرا ساخته‌اند و در روز قیامت، در برابر همگان به نمایش خواهند گذاشت.
دل از مشاهده من کباب می گردد
به آب چشم یتیمان سرشته اند مرا
هوش مصنوعی: دل من از دیدن من در حال سوختن است، چرا که مرا با اشک چشمان یتیمان گره زده‌اند.
فنای من به نسیم بهانه ای بندست
به خاک با سر ناخن نوشته اند مرا
هوش مصنوعی: من نزدیکی خود را با نسیمی که بهانه‌ای شده، به خاک می‌بخشم، چون با سر ناخن بر زمین نوشته‌اند که وجود من از آنِ آنجاست.
چگونه سبز شود دانه ام، که لاله رخان
به روی گرم، مکرر برشته اند مرا
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم جوانه بزنم و سبز شوم در حالی که چهره زیبای آن‌ها بارها و بارها مرا تحت تاثیر قرار داده و دچار تردید کرده است؟
ز من به نکته رنگین چو لاله قانع شو
که از برای درودن نکشته اند مرا
هوش مصنوعی: از من چیزی به دلپذیری و زیبایی گل لاله بخواه؛ چرا که من نیز برای زنده ماندن و قوت گرفتن، جانم را از دست نداده‌ام.
به کار بخیه زخمی نیامدم هرگز
ازین چه سود که هموار رشته اند مرا؟
هوش مصنوعی: من هرگز نیامده‌ام که زخم‌هایم را بخیه بزنم، زیرا چه فایده‌ای دارد وقتی که من را به راحتی در مسیر خود هدایت می‌کنند؟
غنیمت است که کارآگهان عالم غیب
به حال خویش چو صائب نهشته اند مرا
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که خوشبختانه افرادی که با مسائل و نادیدنی‌های جهان آشنا هستند، به من اجازه داده‌اند که به وضعیت خودم بپردازم و در دنیای خودم باقی بمانم. این فرصت یا نعمت را مغتنم می‌شمارم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۱۹ به خوانش عندلیب