غزل شمارهٔ ۶۱۸
زبان هر هرزه درایی به جان رساند مرا
لب خموش به دارالامان رساند مرا
ادا چگونه کنم شکر آه را، کاین تیر
ز یک گشاد به چندین نشان رساند مرا
ز بی کسی چه شکایت کنم به هر ناکس؟
که بی کسی به کس بی کسان رساند مرا
اگر چه بی بروپالی است سنگ راه عروج
دل شکسته به آن دلستان رساند مرا
به دیده چون ندهم جای، اشک را صائب؟
که سیل گریه به آن آستان رساند مرا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زبان هر هرزه درایی به جان رساند مرا
لب خموش به دارالامان رساند مرا
هوش مصنوعی: زبان هر کسی که بیپروا صحبت میکند، به من آسیب رساند و من را به جایی امن و آرامشبخش برد.
ادا چگونه کنم شکر آه را، کاین تیر
ز یک گشاد به چندین نشان رساند مرا
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم سپاسگزاری کنم از این درد و غم؟ زیرا این تیر محبت فقط از یک جا به چندین نقطه از وجودم رسید.
ز بی کسی چه شکایت کنم به هر ناکس؟
که بی کسی به کس بی کسان رساند مرا
هوش مصنوعی: از تنهایی خود چه بگویم به افرادی که ارزش ندارند؟ چرا که این تنهایی، مرا به افرادی که خودشان هم بیکسان هستند، نزدیک کرده است.
اگر چه بی بروپالی است سنگ راه عروج
دل شکسته به آن دلستان رساند مرا
هوش مصنوعی: با اینکه هیچ نشانهای از راه وجود ندارد، اما سنگهای مسیر دل شکستهام مرا به آن معشوق زیبا رساندند.
به دیده چون ندهم جای، اشک را صائب؟
که سیل گریه به آن آستان رساند مرا
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم به چشمم اجازه دهم که جایی برای اشک نداشته باشد؟ زیرا سیل اشک به آن درگاه مرا خواهد رساند.

صائب