گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱۷۸

در گلستانی که ریزد خون بلبل بر زمین
در لباس لاله گردد جلوه گر گل بر زمین
زود در چاه ندامت سرنگون خواهد فتاد
هر که پای خود گذارد بی تأمل بر زمین
سرو پا در گل کجا و لاف آزادی کجا
سایه آزادگان دارد تغافل بر زمین
عشق امانت دار معشوق است، ازان رو گل گذاشت
نقد و جنس خویش را در پیش بلبل بر زمین
حال دست من جدا از دامنش داند که چیست
هر که از دستش رها شد دامن گل بر زمین
قطره خونی که صد نقش هوس می زد بر آب
می چکد امروز از تیغ تغافل بر زمین
قوت سر پنجه بیداد نتواند رساند
با همه زور آوری پشت تحمل بر زمین
بود تا در قبضه من اختیار گلستان
غیرتم نگذاشت افتد سایه گل بر زمین
دشت پیمای جنون پیشانیی دارد که شیر
می گذارد پیش او روی تنزل بر زمین
بال خود چون سبزه بلبل فرش گلشن ساخته است
تا مباد از گلبن افتد سایه گل بر زمین
حسن عالمسوز از اقبال عشق آمد پدید
رنگ گل را ریختند از خون بلبل بر زمین
خامه صائب صفیری غالبا از دل کشید
کز کنار آشیان افتاد بلبل بر زمین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در گلستانی که ریزد خون بلبل بر زمین
در لباس لاله گردد جلوه گر گل بر زمین
هوش مصنوعی: در باغی که بلبل از درد و غم خود می‌نالد و خون اشک‌هایش بر زمین می‌ریزد، گل لاله به زیبایی جوانه می‌زند و شکوفا می‌شود.
زود در چاه ندامت سرنگون خواهد فتاد
هر که پای خود گذارد بی تأمل بر زمین
هوش مصنوعی: هر کسی که بدون فکر و تأمل قدم روی زمین بگذارد، به سرعت در چاه پشیمانی سقوط خواهد کرد.
سرو پا در گل کجا و لاف آزادی کجا
سایه آزادگان دارد تغافل بر زمین
هوش مصنوعی: سرو در دل گل، جایی برای خود دارد، و حالا چطور می‌توان در مورد آزادی صحبت کرد؟ در حالی که آزادگان فقط در سایه می‌نشینند و از واقعیت جدایی می‌زنند.
عشق امانت دار معشوق است، ازان رو گل گذاشت
نقد و جنس خویش را در پیش بلبل بر زمین
هوش مصنوعی: عشق یک امانتی است که به معشوق سپرده شده است. به همین دلیل، عشق خود را به خوشبوترین و زیباترین شکل، یعنی گل، در برابر بلبل قرار داده است. این نشان‌دهنده ارزش و زیبایی عشق است که باید با دقت و احتیاط نگه‌داری شود.
حال دست من جدا از دامنش داند که چیست
هر که از دستش رها شد دامن گل بر زمین
هوش مصنوعی: حال دست من به خوبی می‌داند که چه برسرم آمده، زیرا هر کسی که از دست او جدا شود، مانند گلی است که بر زمین افتاده است.
قطره خونی که صد نقش هوس می زد بر آب
می چکد امروز از تیغ تغافل بر زمین
هوش مصنوعی: قطره خونی که روزی به خاطر آرزوها و خواسته‌ها بر آب می‌ریخت، حالا از تیغ بی‌اعتنایی بر زمین می‌افتد.
قوت سر پنجه بیداد نتواند رساند
با همه زور آوری پشت تحمل بر زمین
هوش مصنوعی: با تمام قدرت و زورگویی، ظلم نمی‌تواند به زیر بار فشار، استقامت و تحمل انسان آسیب بزند.
بود تا در قبضه من اختیار گلستان
غیرتم نگذاشت افتد سایه گل بر زمین
هوش مصنوعی: من تا وقتی که اختیار دارم، اجازه نمی‌دهم حتی سایه گل بر زمین بیفتد، چون غیرتم نمی‌گذارد که چیزی از زیبایی‌ام کاسته شود.
دشت پیمای جنون پیشانیی دارد که شیر
می گذارد پیش او روی تنزل بر زمین
هوش مصنوعی: دشت حماسی جنون، پیشانی‌ای دارد که در حضورش، شیر چیره می‌شود و بر او، از مقام والایش به زمین فرو می‌افتد.
بال خود چون سبزه بلبل فرش گلشن ساخته است
تا مباد از گلبن افتد سایه گل بر زمین
هوش مصنوعی: پرهای خود را مانند سبزه‌های گلی شاداب کرده است تا سایه گل‌ها بر زمین نیفتد و زیبایی گلبن را حفظ کند.
حسن عالمسوز از اقبال عشق آمد پدید
رنگ گل را ریختند از خون بلبل بر زمین
هوش مصنوعی: زیبایی دلربا و سوزاننده‌ای که به خاطر عشق به وجود آمده، مانند گلی درخشان ظاهر شده است. رنگ این گل به خاطر خون بلبل، که نماد عشق و احساس است، بر زمین ریخته شده است.
خامه صائب صفیری غالبا از دل کشید
کز کنار آشیان افتاد بلبل بر زمین
هوش مصنوعی: صائب، با قلمش به زیبایی می‌نویسد و بیشتر اوقات از دلش احساساتش را می‌کشد. اما در اینجا، بلبل که نماد عشق و زیبایی است، از لانه‌اش سقوط کرده و بر زمین افتاده است.