گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱۷۵

عشق ما را ظرف دنیا برنتابد بیش ازین
درد ما را کوه و صحرا برنتابد بیش ازین
مابه جای توشه دل برداشتیم از هر چه هست
بار سنگین راه عقبی برنتابد بیش ازین
بر سر شوریده مغزان گل گرانی می کند
فرق مجنون داغ سودا برنتابد بیش ازین
یک جهان دیوانه را نتوان به مویی بند کرد
زلف جانان بار دلها برنتابد بیش ازین
دردسر را، هم به دردسر مداوا می کنیم
بار صندل جبهه ما برنتابد بیش ازین
صفحه آیینه از مشق نفس گردد سیاه
آن رخ نازک تماشا برنتابد بیش ازین
نیش ابرام از لب خاموش سایل می خوریم
غیرت همت تقاضا برنتابد بیش ازین
چرخ مینایی ز جوش فکر ما در هم شکست
باده پر زور، مینا برنتابد بیش ازین
شهوت جانسوز را پیش از اجل در خاک کن
کشتن آتش مدارا بر نتابد بیش ازین
حسن معذورست اگر در پرده جولان می کند
شوخی عرض تمنا برنتابد بیش ازین
صبح پیری خنده زد صائب سیه کاری بس است
تیرگی جان مصفا برنتابد بیش ازین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق ما را ظرف دنیا برنتابد بیش ازین
درد ما را کوه و صحرا برنتابد بیش ازین
هوش مصنوعی: عشق ما به حدی عمیق و شدید است که ظرف دنیا نمی‌تواند آن را تحمل کند و بیشتر از این، درد و رنج ما نیز فراتر از توان کوه‌ها و دشت‌هاست.
مابه جای توشه دل برداشتیم از هر چه هست
بار سنگین راه عقبی برنتابد بیش ازین
هوش مصنوعی: ما به جای آماده کردن توشه برای سفر، از هر چیزی که در اختیار داشتیم استفاده کردیم. دیگر نمی‌توانیم بار سنگین راه بازگشت را تحمل کنیم.
بر سر شوریده مغزان گل گرانی می کند
فرق مجنون داغ سودا برنتابد بیش ازین
هوش مصنوعی: در اینجا، به نظر می‌رسد که درد و رنج‌های عاطفی و احساسات عمیق مهر و عشق را به تصویر می‌کشد. وجود گل سنگین و دردناک بر سر کسی که دیوانه‌وار به عشق دلبسته است، نشان‌دهنده بار سنگین خواسته‌ها و آرزوهای اوست. در واقع، این فرد نمی‌تواند بیشتر از این تحمل کند و داغ عشق برایش بیش از این قابل تحمل نیست.
یک جهان دیوانه را نتوان به مویی بند کرد
زلف جانان بار دلها برنتابد بیش ازین
هوش مصنوعی: نمی‌توان یک دنیای دیوانه را به آسانی به چیزی کوچک مانند مویی وابسته کرد. زیبایی و جذابیت محبوب واقعی چنان سنگینی بر دوش دل‌ها دارد که دیگر نمی‌توان بیشتر از این تحمل کرد.
دردسر را، هم به دردسر مداوا می کنیم
بار صندل جبهه ما برنتابد بیش ازین
هوش مصنوعی: ما دردسر را با دردسر دیگری درمان می‌کنیم و دیگر نمی‌خواهیم بار سنگین مشکلات را بیشتر از این تحمل کنیم.
صفحه آیینه از مشق نفس گردد سیاه
آن رخ نازک تماشا برنتابد بیش ازین
هوش مصنوعی: صفحه‌ی آینه از خط و خال و اثر نفس پر شده و سیاه گردیده و آن چهره‌ی لطیف دیگر طاقت تماشا ندارد و نمی‌تواند بیشتر از این تحمل کند.
نیش ابرام از لب خاموش سایل می خوریم
غیرت همت تقاضا برنتابد بیش ازین
هوش مصنوعی: ما از لب خاموش کسی، نیش و زخم می‌خوریم؛ غیرت و همت ما نمی‌گذارد که بیش از این تحمل کنیم.
چرخ مینایی ز جوش فکر ما در هم شکست
باده پر زور، مینا برنتابد بیش ازین
هوش مصنوعی: چرخ شیشه‌ای و زیبا به خاطر افکار ما خراب شد و شراب قوی و پر قدرت دیگر نمی‌تواند در مینا (جام) جا گیرد و بیشتر از این نمی‌تواند تاب بیاورد.
شهوت جانسوز را پیش از اجل در خاک کن
کشتن آتش مدارا بر نتابد بیش ازین
هوش مصنوعی: پیش از آنکه مرگ به سراغت بیاید، آتش خواهش‌های دوست‌داشتنی و غیرقابل کنترل را در درونت خاموش کن، زیرا تحمل این آتش دیگر امکان‌پذیر نیست.
حسن معذورست اگر در پرده جولان می کند
شوخی عرض تمنا برنتابد بیش ازین
هوش مصنوعی: حسن را می‌توان به خاطر رفتارهایش که در حاشیه قرار دارد، به نوعی بخشید و در واقع او به خاطر این که عشق نشان دهد، نمی‌تواند بیش از این درخواستی را تحمل کند.
صبح پیری خنده زد صائب سیه کاری بس است
تیرگی جان مصفا برنتابد بیش ازین
هوش مصنوعی: صبح پیری با شادی نمایان شد، ای صائب! از انجام کارهای ناپسند، بس است. روح پاک و روشن دیگر نمی‌تواند این تیرگی را تحمل کند.