گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱۷۲

تا به خون رنگین نسازی چون گل احمر جبین
کی توانی شست در سرچشمه کوثر جبین؟
روز محشر سرخ رو چون لاله برخیزد ز خاک
آل تمغای شهادت هر که دارد بر جبین
وقت رفتن زردرویی می برد با خود به خاک
می گذارد هر که چون خورشید بر هر در جبین
وقت آن کس خوش که در باغ جهان مانند بید
تیغ اگر بارد به فرقش چین نیارد بر جبین
از دلم هر پاره چون برگ خزان در عالمی است
نیست از شیرازه این اوراق را چین بر جبین
نیستی از اهل بینش، ورنه پیش عارفان
نامه واکرده ای در دست دارد هر جبین
بهر مشتی خار و خس کز دست بیرون می رود
چند بگذاری به خاک راه چون صرصر جبین
چون لباس غنچه از هم می شکافد سنگ را
تا به داغ او رساند لاله احمر جبین
صحبت روشن ضمیران کیمیای دولت است
از فروغ مهر گردد مشرق گوهر جبین
تا غبار خاکساری در بساط خاک هست
رنگ دردسر مریز از صندل تر بر جبین
صائب اینجا آفتاب از دور می بوسد زمین
نیست برگ سجده این آستان در هر جبین
این غزل را هر که گوید صائب از اهل سخن
می گذارم پیش او بر خاک تا محشر جبین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا به خون رنگین نسازی چون گل احمر جبین
کی توانی شست در سرچشمه کوثر جبین؟
هوش مصنوعی: اگر نخواهی با خون و جان خود زیبا و رنگین شوی، چگونه می‌توانی در سرچشمه کوثر به شستشوی پیشانی‌ات امیدوار باشی؟
روز محشر سرخ رو چون لاله برخیزد ز خاک
آل تمغای شهادت هر که دارد بر جبین
هوش مصنوعی: در روز قیامت، آن که به قدری شجاعت و صداقت دارد که نشان‌های شهادت بر پیشانی‌اش نقش بسته است، همچون لاله‌ای سرخ از خاک برمی‌خیزد.
وقت رفتن زردرویی می برد با خود به خاک
می گذارد هر که چون خورشید بر هر در جبین
هوش مصنوعی: زمانی که فردی با چهره‌ای زرد و بی‌حال می‌رود، به همراه خود چیزی را به زمین می‌برد که هر کس که همچون خورشید بر پیشانی‌اش درخشش دارد، آن را در خاک می‌گذارد.
وقت آن کس خوش که در باغ جهان مانند بید
تیغ اگر بارد به فرقش چین نیارد بر جبین
هوش مصنوعی: زمانی برای انسان خوش و دل‌انگیز است که در باغ زندگی مانند درخت بید، قادر باشد در برابر سختی‌ها و مشکلات، مقاوم و استوار باشد و هیچ نشانه‌ای از رنج بر پیشانی‌اش نداشته باشد.
از دلم هر پاره چون برگ خزان در عالمی است
نیست از شیرازه این اوراق را چین بر جبین
هوش مصنوعی: از دل من مانند برگ‌های پاییز، تکه‌تکه و پراکنده است. در این دنیا، هیچ نشانی از پیوستگی و انسجام در این اوراق نیست.
نیستی از اهل بینش، ورنه پیش عارفان
نامه واکرده ای در دست دارد هر جبین
هوش مصنوعی: اگر دانش و بینش درست داشته باشی، می‌فهمی که عارفان در برابر خودشان متنی دارند که از دیرباز نشان‌دهنده‌ی علم و آگاهی آن‌هاست. اما اگر از اهل بینش نیستی، نمی‌توانی این حقیقت را درک کنی.
بهر مشتی خار و خس کز دست بیرون می رود
چند بگذاری به خاک راه چون صرصر جبین
هوش مصنوعی: برای یک مشت خار و علف که از دست بیرون می‌افتد، چرا باید به خاک راهی را به جا بگذاری، مانند بادی که بر جبین می‌وزد؟
چون لباس غنچه از هم می شکافد سنگ را
تا به داغ او رساند لاله احمر جبین
هوش مصنوعی: زمانی که غنچه لباسش را از هم می‌گشاید، سنگ را می‌شکافد تا لاله سرخ را به احساس درد و مصیبتش برساند.
صحبت روشن ضمیران کیمیای دولت است
از فروغ مهر گردد مشرق گوهر جبین
هوش مصنوعی: گفت و گو با افرادی با نیک اندیشی و بصیرت، نعمت و ثروتی گرانبهاست که مانند نوری درخشنده، آگاهی و ارزش های واقعی را به ما نشان می‌دهد.
تا غبار خاکساری در بساط خاک هست
رنگ دردسر مریز از صندل تر بر جبین
هوش مصنوعی: تا زمانی که غبار افتادگی و خاکساری در زندگی وجود دارد، نگران دردسرها نباشید که به مانند عرق کردن از چوب صندل بر پیشانی می‌نشیند.
صائب اینجا آفتاب از دور می بوسد زمین
نیست برگ سجده این آستان در هر جبین
هوش مصنوعی: در اینجا، آفتاب از دور سرزمین را می‌نوازد و به آن می‌تابد، اما هیچ نشانه‌ای از سجده و احترام در این مکان دیده نمی‌شود.
این غزل را هر که گوید صائب از اهل سخن
می گذارم پیش او بر خاک تا محشر جبین
هوش مصنوعی: هر کس که این غزل را بگوید، من او را از اهل هنر و ادب می‌دانم و تا روز قیامت، به خاطر این هنر، به او احترام می‌گذارم و بر خاک او سر فرود می‌آورم.