غزل شمارهٔ ۶۱۵۷
خط به تمکین آید از لعل دلبر برون
سبزه با لنگر ز زیر سنگ آرد سر برون
سرمه بخت سیه روشندلان را کیمیاست
اخگر آید شسته رو از زیر خاکستر برون
راه جان بخشی بر آن لب شرم نتوانست بست
هر چه در گوهر بود می آید از گوهر برون
دولت آتش پا و آب زندگی سنگین رکاب
از سیاهی تشنه لب زان آمد اسکندر برون
نی به ناخن گر کنند، از خجلت لبهای او
پای نگذارد ز بند نیشکر شکر برون
مهر خاموشی شود از گرمی هنگامه آب
لال می گردد سپندی کآید از مجمر برون
در دل تاریک حرف تلخ را تأثیر نیست
کی رود خامی به جوش بحر از عنبر برون؟
پای گستاخی منه بیرون ز حد خود که مور
رشته عمرش شود کوته چو آرد پر برون
چشم بستن باشد از دنیا نظر واکردنش
چون حباب از بحر هستی هر که آرد سر برون
زشت رویی پرده چشم تماشایی بس است
زشت رویان از چه می آیند با چادر برون؟
چون چراغ روز در چشمش جهان گردد سیاه
صبح اگر از یک گریبان با تو آرد سر برون
تا به خاک افتاد صائب سایه بالای او
می زند ناخن به دل خاری که آرد سر برون
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خط به تمکین آید از لعل دلبر برون
سبزه با لنگر ز زیر سنگ آرد سر برون
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این است که زیبایی و جذبه معشوق (دلبر) میتواند باعث تغییر حال و هوای دیگران شود. گویی گلی که در زیر سنگی پنهان شده است، با وجود همه موانع، به سمت نور و زیبایی میآید. این بدان معناست که عشق و زیبایی میتوانند بر مشکلات غلبه کنند و راه خود را پیدا کنند.
سرمه بخت سیه روشندلان را کیمیاست
اخگر آید شسته رو از زیر خاکستر برون
هوش مصنوعی: سروشه درخشان برندگان سرنوشت، همانند گنجی گرانبها، از دل خاکسترها به آرامی نمایان میشود و به روشنی میرسد.
راه جان بخشی بر آن لب شرم نتوانست بست
هر چه در گوهر بود می آید از گوهر برون
هوش مصنوعی: هیچ راهی برای ابراز جان و احساسات بر آن لب شرمآور وجود ندارد. هر آنچه که در دل و وجود افراد نهفته است، در نهایت از وجودشان به بیرون میریزد.
دولت آتش پا و آب زندگی سنگین رکاب
از سیاهی تشنه لب زان آمد اسکندر برون
هوش مصنوعی: دولت و خوشبختی به مانند شعلهای است که پاها را میسوزاند و آب زندگی همچون بار سنگینی است که بر دوش میکشیم. سیاهی و تشنگی باعث میشود که فردی مانند اسکندر به دشواریها و چالشهای زندگی بپردازد و از آنها فراتر رود.
نی به ناخن گر کنند، از خجلت لبهای او
پای نگذارد ز بند نیشکر شکر برون
هوش مصنوعی: اگر نی را به ناخن بزنند، لبهای او به خاطر خجالت از بند نیشکر خارج نمیشود و شکر با خود نمیآورد.
مهر خاموشی شود از گرمی هنگامه آب
لال می گردد سپندی کآید از مجمر برون
هوش مصنوعی: در زمانهایی که هیجان و شور و شوق زیاد میشود، عشق و محبت به آرامش میرسد و به سکوت میانجامد، همانطور که آتش همیشه بعد از فوران و شعلهور شدن، به تدریج خاموش میشود.
در دل تاریک حرف تلخ را تأثیر نیست
کی رود خامی به جوش بحر از عنبر برون؟
هوش مصنوعی: در دل تاریک، کلمات زشت و تلخ تأثیری ندارند. چگونه ممکن است خامی و نادانی به موجی قدرتمند تبدیل شود در حالی که دریا از عطر خوش عنبر پر شده است؟
پای گستاخی منه بیرون ز حد خود که مور
رشته عمرش شود کوته چو آرد پر برون
هوش مصنوعی: لطفاً در رفتار خود محتاط باش و از حد و اندازههای خود فراتر نرو، زیرا ممکن است بر اثر این جسارت، عمرت به سرعت به پایان برسد.
چشم بستن باشد از دنیا نظر واکردنش
چون حباب از بحر هستی هر که آرد سر برون
هوش مصنوعی: بستن چشم به معنی ترک دنیا و جنبههای ظاهری آن است. در حالی که زمانی که فردی نگاه خود را به عالم هستی معطوف کند، مانند حبابی است که از دریا بیرون میآید. هر کس که تلاش کند و بخواهد، میتواند از این حالت سر بلند کند و به حقیقت بنگرد.
زشت رویی پرده چشم تماشایی بس است
زشت رویان از چه می آیند با چادر برون؟
هوش مصنوعی: اگر چهرهای زیبا در نگاه تماشاگر باشد، زشتی دیگران چه نیازی به پوشاندن خود با چادر دارند؟
چون چراغ روز در چشمش جهان گردد سیاه
صبح اگر از یک گریبان با تو آرد سر برون
هوش مصنوعی: وقتی که صبح از یک شکاف به تو اشاره کند، دنیا برایش مانند تاریکی شب خواهد شد، همانطور که نور روز در چشمانش میتابد.
تا به خاک افتاد صائب سایه بالای او
می زند ناخن به دل خاری که آرد سر برون
هوش مصنوعی: وقتی صائب به زمین افتاد، سایهای بالای سرش قرار میگیرد که با ناخن به دل خاری میزند که سر خود را بیرون آورده است.

صائب