غزل شمارهٔ ۶۱۵۶
عقل پوچ از عهده سودا نمی آید برون
پنبه از تسخیر این مینا نمی آید برون
چشم آن دارم که با نام و نشان آیم برون
از بیابانی که نقش پا نمی آید برون
عالمی از بیخودی گر هست خوشتر در جهان
چون فلاطون از خم صهبا نمی آید برون؟
گرچه دارد شوخی ما برق را در پیچ و تاب
از لب ما خنده بیجا نمی آید برون
هر که شمعی زیر خاک از دیده بینا نبرد
از شبستان کفن بینا نمی آید برون
حیرتی دارم که با این بی قراری های شوق
چون مرا بال و پر از اعضا نمی آید برون؟
تیغ ما از بی زبانی در نیام زنگ نیست
شیرمردی از صف هیجا نمی آید برون
هر که را دیدیم، دارد بر جگر داغ نفاق
ماهی بی فلس ازین دریا نمی آید برون
شبروان کوی جانان را سلاحی لازم است
ماه بی تیغ و سپر شبها نمی آید برون
این چه دامان نزاکت بر زمین ساییدن است
گل به این تمکین (و) استغنا نمی آید برون
در شبستانی که اهل شرم ساغر می زنند
از دهن ها نکهت صهبا نمی آید برون
این جواب آن غزل صائب که می گوید مثال
هیچ کس از فکر این سودا نمی آید برون
غزل شمارهٔ ۶۱۵۵: ناله ما سینه چاک از سینه می آید برونغزل شمارهٔ ۶۱۵۷: خط به تمکین آید از لعل دلبر برون
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عقل پوچ از عهده سودا نمی آید برون
پنبه از تسخیر این مینا نمی آید برون
هوش مصنوعی: عقل ناتوان نمیتواند از پس این خواسته برآید و هیچکس نمیتواند این زیبایی را از تصرف خود خارج کند.
چشم آن دارم که با نام و نشان آیم برون
از بیابانی که نقش پا نمی آید برون
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که با نام و نشانی مشخص از این بیابان بیرون بیایم، بیابانی که هیچ نشانهای از گذشتهام در آن قابل مشاهده نیست.
عالمی از بیخودی گر هست خوشتر در جهان
چون فلاطون از خم صهبا نمی آید برون؟
هوش مصنوعی: اگر در دنیا عدهای از بیخبری و سرمستی لذت ببرند، چه بهتر از آن که کسی مانند افلاطون از شراب سرمستی بیرون نمیآید؟
گرچه دارد شوخی ما برق را در پیچ و تاب
از لب ما خنده بیجا نمی آید برون
هوش مصنوعی: هرچند که شوخی ما شاداب و دلنشین است، اما لبخند نابهجایی از ما پدید نمیآید.
هر که شمعی زیر خاک از دیده بینا نبرد
از شبستان کفن بینا نمی آید برون
هوش مصنوعی: هر کس که نتواند با دیدی آگاه شعلهای از زندگی را در دل خود برافروزد، نمیتواند از تاریکی و سردی مرگ به روشنی و حیات و زندگی خارج شود.
حیرتی دارم که با این بی قراری های شوق
چون مرا بال و پر از اعضا نمی آید برون؟
هوش مصنوعی: من در حیرتم که با این همه بیقراری و شوقی که دارم، چرا نمیتوانم احساس پرواز و آزادی را تجربه کنم و چرا جسمم نمیتواند مرا رها کند؟
تیغ ما از بی زبانی در نیام زنگ نیست
شیرمردی از صف هیجا نمی آید برون
هوش مصنوعی: تیغ ما به دلیل عدم سخن گفتن به حالت خاموشی درآمده است و زنگزدگی ندارد. شجاعت یک مرد دلیر از میان صف جنگ بیرون نمیآید.
هر که را دیدیم، دارد بر جگر داغ نفاق
ماهی بی فلس ازین دریا نمی آید برون
هوش مصنوعی: هر کسی را که دیدیم، به طرز عجیبی در دلش آشفتگی و جدایی وجود دارد و در این دریا، نمیتوان از درد و رنجی که در دل دارد، خود را رها کند.
شبروان کوی جانان را سلاحی لازم است
ماه بی تیغ و سپر شبها نمی آید برون
هوش مصنوعی: شبگردان در کوی محبوب نیازمند ابزاری مناسب هستند؛ چرا که در شب، ماه بدون شمشیر و سلاح درخشش ندارد و برای ظهور در جهان بیرون نمیتواند بیاید.
این چه دامان نزاکت بر زمین ساییدن است
گل به این تمکین (و) استغنا نمی آید برون
هوش مصنوعی: این چه نوع ناز و زیبا خواهی است که گل به زمین میافتد و اینگونه خود را بزرگ و مستقل نشان میدهد.
در شبستانی که اهل شرم ساغر می زنند
از دهن ها نکهت صهبا نمی آید برون
هوش مصنوعی: در مکانی که افراد شرم و حیا دارند و مشغول نوشیدن مشروبات هستند، رایحه خوش مشروبات به طور طبیعی از دهانها بیرون نمیآید.
این جواب آن غزل صائب که می گوید مثال
هیچ کس از فکر این سودا نمی آید برون
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که هیچکس نمیتواند به درستی به عمق افکار و احساسات پیچیدهای که در ذهن یک فرد وجود دارد، دسترسی پیدا کند. هر کسی دنیای خاص خود را دارد و هیچکس نمیتواند بهطور کامل آن را درک کند.

صائب