گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱۵۳

از تن خاکی دل صد پاره می آید برون
این شرر آخر ز سنگ خاره می آید برون
نیست از بخت سیه دلهای روشن را غبار
روشن از خاکستر آتشپاره می آید برون
دل مخور ز اندیشه روزی که گندم از زمین
سینه چاک از شوق روزی خواره می آید برون
غنچه چون گل شد، ز حفظ بوی خود عاجز شود
آه بی تاب از دل صد پاره می آید برون
زان دل سنگین اگر جویم ترحم دور نیست
مومیایی هم ز سنگ خاره می آید برون
می شود در بی کسی این چشمه رحمت روان
شیرکی ز انگشت در گهواره می آید برون؟
چون حبابی می تواند بحر را در بر کشید؟
از تماشای تو کی نظاره می آید برون؟
می دهم تصدیع صائب چاره جویان را عبث
از علاج درد من کی چاره می آید برون؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از تن خاکی دل صد پاره می آید برون
این شرر آخر ز سنگ خاره می آید برون
هوش مصنوعی: از دل خاکی و دنیوی ما، صد تکه و تکه‌تکه می‌شود و این شعله آخر از سنگ سخت و بی‌روح به وجود می‌آید.
نیست از بخت سیه دلهای روشن را غبار
روشن از خاکستر آتشپاره می آید برون
هوش مصنوعی: روزی روشن دلان از شانس و اقبال بد بهره‌ای نمی‌برند؛ زیرا از بین خاکستر آتش، نوری به وجود نمی‌آید.
دل مخور ز اندیشه روزی که گندم از زمین
سینه چاک از شوق روزی خواره می آید برون
هوش مصنوعی: نگران نباش از فکر روزی که گندم، از زمین با شور و اشتیاق به بیرون می‌آید و فرصت روزی خوار را فراهم می‌کند.
غنچه چون گل شد، ز حفظ بوی خود عاجز شود
آه بی تاب از دل صد پاره می آید برون
هوش مصنوعی: وقتی غنچه به گل تبدیل می‌شود، دیگر نمی‌تواند بوی خود را حفظ کند و در نتیجه، دلتنگی و پریشانی از دلش بیرون می‌ریزد و به وضوح نشان می‌دهد.
زان دل سنگین اگر جویم ترحم دور نیست
مومیایی هم ز سنگ خاره می آید برون
هوش مصنوعی: اگر دل سنگین و بی‌احساس من را طلب کن، دور از رحم و محبت است، زیرا حتی مومیایی نیز از سنگ خارا بیرون می‌آید.
می شود در بی کسی این چشمه رحمت روان
شیرکی ز انگشت در گهواره می آید برون؟
هوش مصنوعی: در لحظات تنهایی و بی کسی، آیا ممکن است که یک چشمه‌ی رحمت به مانند شیر که از انگشتان برآمده، از گهواره بیرون بیاید؟
چون حبابی می تواند بحر را در بر کشید؟
از تماشای تو کی نظاره می آید برون؟
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است حبابی دریای وسیع را در خود جای دهد؟ از دیدن تو چه می‌توان برداشت کرد که بیرون بیاید؟
می دهم تصدیع صائب چاره جویان را عبث
از علاج درد من کی چاره می آید برون؟
هوش مصنوعی: من به جستجوگران چاره، بیهوده می‌گویم، چرا که درمان درد من هرگز به دست نمی‌آید.