گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱۳

به اعتبار جهان هیچ کار نیست مرا
دماغ دشمنی روزگار نیست مرا
چو تخم سوخته خاکسترست حاصل من
امید تربیت از نوبهار نیست مرا
به بر و بحر چو گوهر یکی است نسبت من
گشایشی ز میان و کنار نیست مرا
اگر به خاک برابر کند مرا گردون
به دل غباری ازین رهگذار نیست مرا
به پاسبانی اوقات خویش مشغولم
به هیچ کار جهان، هیچ کار نیست مرا
یکی است مطلب من چون موحدان جهان
دو چشم در ره مطلب چهار نیست مرا
ز فکر نعمت الوان به خون نمی غلطم
به سینه داغی ازین لاله زار نیست مرا
ز خارخار تمنا بریده ام پیوند
دل از تردد خاطر فگار نیست مرا
به دست و دوش نسیم است رهنوردی من
وگرنه برگ سفر چون غبار نیست مرا
چو آب آینه ام برقرار خود دایم
ز موج حادثه دل بی قرار نیست مرا
یکی است در نظر من بلند و پست جهان
ز هیچ مرتبه ای فخر و عار نیست مرا
در امید برآورده ام به گل صائب
دو چشم در گرو انتظار نیست مرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به اعتبار جهان هیچ کار نیست مرا
دماغ دشمنی روزگار نیست مرا
هوش مصنوعی: هیچ چیز در دنیا برای من اهمیت ندارد و تنها به خاطر سختی‌های زندگی و دشمنی‌هایی که با آن روبه‌رو هستم، دلسرد و ناراحت نیستم.
چو تخم سوخته خاکسترست حاصل من
امید تربیت از نوبهار نیست مرا
هوش مصنوعی: خاکستر شده‌ام و بی‌ثمر هستم، به همین دلیل دیگر امیدی به رشد و پرورش در بهار جدید ندارم.
به بر و بحر چو گوهر یکی است نسبت من
گشایشی ز میان و کنار نیست مرا
هوش مصنوعی: در آسمان و دریا، مانند جواهر، من و تو به یکدیگر وابسته‌ایم. اما برای من راهی برای رهایی و گشایش از این وابستگی وجود ندارد.
اگر به خاک برابر کند مرا گردون
به دل غباری ازین رهگذار نیست مرا
هوش مصنوعی: اگر آسمان مرا با خاک یکسان کند، در دل من اثری از این مسیر باقی نخواهد ماند.
به پاسبانی اوقات خویش مشغولم
به هیچ کار جهان، هیچ کار نیست مرا
هوش مصنوعی: من در مراقبت از زمان خود مشغولم و به هیچ کار دنیوی اهمیت نمی‌دهم، هیچ کاری برای من اهمیتی ندارد.
یکی است مطلب من چون موحدان جهان
دو چشم در ره مطلب چهار نیست مرا
هوش مصنوعی: مقصود من در زندگی واحد است، مانند افرادی که به یگانگی اعتقاد دارند. من فقط دو چشمی دارم که به این مفهوم نگاه می‌کند و چیزی بیشتر از این برای من اهمیت ندارد.
ز فکر نعمت الوان به خون نمی غلطم
به سینه داغی ازین لاله زار نیست مرا
هوش مصنوعی: از فکر برخورداری‌ها و نعمت‌های مختلف، دلم نمی‌لرزد و داغی در سینه‌ام نیست که از رنج و درد این گلزار تجربه کرده‌ام.
ز خارخار تمنا بریده ام پیوند
دل از تردد خاطر فگار نیست مرا
هوش مصنوعی: من از آرزوهای بی‌نتیجه و آزاردهنده جدا شده‌ام و دیگر از دل و ذهن خسته‌ام رنج نمی‌برم.
به دست و دوش نسیم است رهنوردی من
وگرنه برگ سفر چون غبار نیست مرا
هوش مصنوعی: نسیم به عنوان راهنمای من عمل می‌کند و اگر این کمک نبود، برگ سفر من به اندازه غبار بی‌ارزش است.
چو آب آینه ام برقرار خود دایم
ز موج حادثه دل بی قرار نیست مرا
هوش مصنوعی: من همچون آبی که در آینه ثابت است، همیشه از امواج ناشی از حوادث بی‌قرار و دل‌آشوبم.
یکی است در نظر من بلند و پست جهان
ز هیچ مرتبه ای فخر و عار نیست مرا
هوش مصنوعی: در دید من، همه انسان‌ها فارغ از مقام و مرتبه‌شان برابرند و هیچ چیز در این دنیا باعث برتری یا حقارت من نمی‌شود.
در امید برآورده ام به گل صائب
دو چشم در گرو انتظار نیست مرا
هوش مصنوعی: من به امیدی که دارم، به زیبایی و شادابی چشم می‌دوزم و انتظارم برای تحقق آن هیچ‌گونه وابستگی ندارد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۱۳ به خوانش عندلیب