غزل شمارهٔ ۶۱۲
ز عشق، سینه پر داغ گلشنی است مرا
به باغ خلد ز هر داغ روزنی است مرا
چرا به عقل ز دیوانگی پناه برم؟
که از جنون، دهن شیر مأمنی است مرا
چو شمع، مد حیاتم بود ز رشته اشک
به دیده هر مژه بی اشک سوزنی است مرا
همان ز بخت سیه پیش پا نمی بینم
اگر چه هر سر مو شمع روشنی است مرا
خجالت گنه از تیغ جانگدازترست
گذشتن از سر تقصیر، کشتنی است مرا
کنم چگونه ادا شکر دست و تیغ ترا؟
که هر شکاف ز دل صبح روشنی است مرا
نمی پرد به پر کاه دیگران چشمم
ز سیر چشمی، هر دانه خرمنی است مرا
مگر به بال و پر بیخودی رسم جایی
وگرنه نقش قدم چاه بیژنی است مرا
ز بار دل چو صنوبر درین شکفته چمن
نهفته در ته هر برگ شیونی است مرا
ز حرف سرد ملامتگران چرا لرزم؟
به آتش جگر گرم، دامنی است مرا
به گرد کعبه مقصود چون رسم صائب؟
ز عزم سست به هر گام رهزنی است مرا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز عشق، سینه پر داغ گلشنی است مرا
به باغ خلد ز هر داغ روزنی است مرا
هوش مصنوعی: از عشق، قلبم پر از آتش و احساس شده و بهشت برای من پس از هر درد و رنجی که تحمل کردهام، مثل یک باغ زیبا است.
چرا به عقل ز دیوانگی پناه برم؟
که از جنون، دهن شیر مأمنی است مرا
هوش مصنوعی: چرا به عقل که منطقی و معقول است پناه ببرم در حالی که از جنون و دیوانگی، سرپناهم مانند دهن شیر است؟
چو شمع، مد حیاتم بود ز رشته اشک
به دیده هر مژه بی اشک سوزنی است مرا
هوش مصنوعی: مانند شمع، زندگیام به اشکهایی که از چشمانم میریزد وابسته است و هر مژهام که بدون اشک باشد، برایم مانند سوزنی است که دردناک است.
همان ز بخت سیه پیش پا نمی بینم
اگر چه هر سر مو شمع روشنی است مرا
هوش مصنوعی: من هیچ چیز خوشایندی در آینده خود نمیبینم، اما اگرچه اوضاع بدی دارم، هر مویم مثل شمعی روشن است و امیدی به من میدهد.
خجالت گنه از تیغ جانگدازترست
گذشتن از سر تقصیر، کشتنی است مرا
هوش مصنوعی: احساس شرم و ندامت از گناه، به مراتب دردناکتر از ضربهای کشنده است. گذشتن از مسئولیتها و تقصیرها برای من، به نوعی کشنده و نابودکننده است.
کنم چگونه ادا شکر دست و تیغ ترا؟
که هر شکاف ز دل صبح روشنی است مرا
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم شکرگزار دست و تیغ تو باشم؟ زیرا هر زخم و جراحتی که میزنم، برای من مانند روشنی صبح است.
نمی پرد به پر کاه دیگران چشمم
ز سیر چشمی، هر دانه خرمنی است مرا
هوش مصنوعی: چشمم به چیزهای کوچک و بیارزش دیگران معطوف نمیشود، زیرا برای من هر دانهای که میبینم، دارای ارزش و اهمیت ویژهای است.
مگر به بال و پر بیخودی رسم جایی
وگرنه نقش قدم چاه بیژنی است مرا
هوش مصنوعی: آیا میتوانم با حالتی بیفکری و آزاد، به جایی بروم؟ و گرنه، ردپای من در این دنیا فقط به دور چاه بیپایانی ختم میشود.
ز بار دل چو صنوبر درین شکفته چمن
نهفته در ته هر برگ شیونی است مرا
هوش مصنوعی: دل من همچون درخت صنوبر، در این باغ زیبا مخفی شده است و در زیر هر برگ آن، فریادی از احساسات و غمهای من نهفته است.
ز حرف سرد ملامتگران چرا لرزم؟
به آتش جگر گرم، دامنی است مرا
هوش مصنوعی: چرا از سخنان سرد و ناامیدکننده ملامتگران بترسم؟ در دل من آتشی از عشق و احساس وجود دارد که حالم را گرم نگهمیدارد.
به گرد کعبه مقصود چون رسم صائب؟
ز عزم سست به هر گام رهزنی است مرا
هوش مصنوعی: وقتی به دور کعبه میچرخم، هدفم چیست؟ با ارادهای ضعیف، هر بار در مسیرم دچار انحراف و گمراهی میشوم.

صائب