گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱۱

گرفتگی دل از چشمِ روشن است مرا
گره به رشته ز پیوندِ سوزن است مرا
جنونِ دَوریِ من بیش می‌شود از سنگ
درین ستمکده حالِ فَلاخَن است مرا
درازدستیِ سودای من نه امروزی است
چو گل همیشه گریبان به دامن است مرا
کجا فریب دهد نقش، مرغِ زیرک را؟
نظر ز خانهٔ رنگین به روزن است مرا
کسی که عیبِ مرا می‌کند نهان از من
اگر چه چشمِ عزیزست، دشمن است مرا
به وادیی که منم، توشه بر میان بستن
کمر به رشتهٔ زنّار‌بستن است مرا
ازان همیشه بود آبدار نغمهٔ من
که داغِ باده، گلِ جیب و دامن است مرا
مرا به شمع چو زنبور، شهد حاجت نیست
که از ذخیرهٔ خود، خانه روشن است مرا
من آن چراغِ تُنُک مایه‌ام درین محفل
که چرب‌نرمیِ احباب، روغن است مرا
ازان به حفظِ نظر همچو باز مشغولم
که دست و ساعدِ شاهان نشیمن است مرا
غزاله‌ای که مرا کرده است صحرایی
کمندِ گردنش از خود‌گسستن است مرا
میانِ فاختگان سربلند ازان شده‌ام
که دستِ سروِ چمن طوقِ گردن است مرا
غرض ز سِیرِ چمن، شورِ عندلیبان است
وگرنه سینهٔ پر داغ، گلشن است مرا
ز چاکِ سینهٔ گل، از گرفتگی صائب
نظر به رخنهٔ دیوار گلشن است مرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرفتگی دل از چشمِ روشن است مرا
گره به رشته ز پیوندِ سوزن است مرا
هوش مصنوعی: گرفتگی دل من از نگاه روشن کسی است و این دل، همچون رشته‌ای به سوزنی پیوند خورده است.
جنونِ دَوریِ من بیش می‌شود از سنگ
درین ستمکده حالِ فَلاخَن است مرا
هوش مصنوعی: درد و جنونِ دوری‌ام از شدتِ احساس، به اندازه‌ای است که حالتی شبیه به شکستگی و بی‌پناسی را به من داده است.
درازدستیِ سودای من نه امروزی است
چو گل همیشه گریبان به دامن است مرا
هوش مصنوعی: می‌گوید که آرزوی من به قدری عمیق و قدیمی است که مختص به امروز نیست. مانند گلی که همیشه در پی چیزهایی است و به دامنش چنگ می‌زند، من نیز همیشه به آن آرزو وابسته‌ام.
کجا فریب دهد نقش، مرغِ زیرک را؟
نظر ز خانهٔ رنگین به روزن است مرا
هوش مصنوعی: کجا می‌تواند نقشی فریبنده، مرغ باهوش را فریب دهد؟ من از نظر به خانه‌ای رنگارنگ، از یک روزن تماشا می‌کنم.
کسی که عیبِ مرا می‌کند نهان از من
اگر چه چشمِ عزیزست، دشمن است مرا
هوش مصنوعی: کسی که پشت سر من عیب‌جویی می‌کند، حتی اگر خیلی عزیز باشد، در واقع دشمن من است.
به وادیی که منم، توشه بر میان بستن
کمر به رشتهٔ زنّار‌بستن است مرا
هوش مصنوعی: در جایی که من هستم، برای ورود به این مسیر، باید به خودت تجهیزات لازم را جمع‌آوری کنی و خود را به اصول و اعتقادات خاصی متصل کنی.
ازان همیشه بود آبدار نغمهٔ من
که داغِ باده، گلِ جیب و دامن است مرا
هوش مصنوعی: نغمهٔ من همیشه شفاف و دلنشین است، چرا که عشق و احساسات عمیق من در زیر ظاهر زیبای زندگی‌ام نهفته است.
مرا به شمع چو زنبور، شهد حاجت نیست
که از ذخیرهٔ خود، خانه روشن است مرا
هوش مصنوعی: من مانند زنبوری که به شمع نزدیک می‌شود، نیازی به شهد و کمک ندارم، زیرا خانه‌ام از ذخیره‌ام روشن و پرنور است.
من آن چراغِ تُنُک مایه‌ام درین محفل
که چرب‌نرمیِ احباب، روغن است مرا
هوش مصنوعی: من در این جمع و محفل به مانند چراغی کوچک و کم‌نور هستم که مهربانی و لطافت دوستان مانند روغن برای من به حساب می‌آید و به وجودم جان می‌دهد.
ازان به حفظِ نظر همچو باز مشغولم
که دست و ساعدِ شاهان نشیمن است مرا
هوش مصنوعی: من مثل باز، به خاطر آنکه چشمم را نگه دارم، مشغول هستم؛ زیرا که دست و بازویم، منزلگاه شاهان است.
غزاله‌ای که مرا کرده است صحرایی
کمندِ گردنش از خود‌گسستن است مرا
هوش مصنوعی: غزالی که من را به بیابانی از عشق و دلتنگی انداخته، گیسوانش مانند دامی است که مرا به خود می‌کشد و از خودم جدا می‌کند.
میانِ فاختگان سربلند ازان شده‌ام
که دستِ سروِ چمن طوقِ گردن است مرا
هوش مصنوعی: من در میان پرندگان خوشخوان و سرزنده به خاطر این حقیقت که گردن من زینتی از سوی درخت سرو دارد، افتخار می‌کنم.
غرض ز سِیرِ چمن، شورِ عندلیبان است
وگرنه سینهٔ پر داغ، گلشن است مرا
هوش مصنوعی: هدف از گردش در باغ، شوق و اشتیاق بلبلان است، وگرنه دل پر از درد من خود یک بهشت است.
ز چاکِ سینهٔ گل، از گرفتگی صائب
نظر به رخنهٔ دیوار گلشن است مرا
هوش مصنوعی: از شکاف‌های سینهٔ گل، به عمق گلی که در باغچه است، نظری دارم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۱۱ به خوانش عندلیب