غزل شمارهٔ ۶۱۰
ز خاک کوی تو پرواز مشکل است مرا
که از گرانی جان، کوه بر دل است مرا
به صد امید به نخل تو کرده ام پیوند
بریدن از تو به ناکام مشکل است مرا
هزار پله سبکبارتر بود قارون
ز تخم های امیدی که در گل است مرا
عجب که پای ترا در نگار نگذارد
ز انتظار تو خونی که در دل است مرا
شود ز آیه رحمت گناهکار دلیر
نظر به سبزخطان زهر قاتل است مرا
مکش ز دست من آن ساعد نگارین را
که خون ز دست تو بسیار در دل است مرا
ز نام من، به غلط هم دهن نسازد تلخ
همان که یاد لبش نقل محفل است مرا
پرست چون جرس از ناله ام بیابان ها
اگر چه راه سخن پیش محمل است مرا
همان که نقش مرا می زند به تیر از دور
به هر طرف که روم در مقابل است مرا
گهر به گرد یتیمی نمی رسد صائب
در آن محیط که امید ساحل است مرا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز خاک کوی تو پرواز مشکل است مرا
که از گرانی جان، کوه بر دل است مرا
هوش مصنوعی: پرواز از زمینی که تو هستی برای من دشوار است، زیرا سنگینی نامهام به قدری زیاد است که انگار کوهی بر دلم گذاشتهاند.
به صد امید به نخل تو کرده ام پیوند
بریدن از تو به ناکام مشکل است مرا
هوش مصنوعی: به امید فراوان به تو وابسته شدهام و جدا شدن از تو برایم بسیار دشوار است.
هزار پله سبکبارتر بود قارون
ز تخم های امیدی که در گل است مرا
هوش مصنوعی: قارون، با تمام ثروت و قدرتش، هنوز از من سبکتر و آزادتر است؛ چرا که من در دل خود، تخمهای امید را نهفته دارم که هنوز در حال جوانه زدن هستند.
عجب که پای ترا در نگار نگذارد
ز انتظار تو خونی که در دل است مرا
هوش مصنوعی: عجیب است که این انتظار و longing من باعث نشود که پای تو بر سر من بیفتد، در حالی که قلبم پر از عشق و خون است.
شود ز آیه رحمت گناهکار دلیر
نظر به سبزخطان زهر قاتل است مرا
هوش مصنوعی: از آیههای رحمت الهی، دلیران گناهکار هم تحت تاثیر قرار میگیرند، اما نگاه به سبزخطان برای من مانند زهر قاتل است.
مکش ز دست من آن ساعد نگارین را
که خون ز دست تو بسیار در دل است مرا
هوش مصنوعی: دست زیبا و دلربایت را از من مکش، زیرا خون زیادی از دل من به خاطر تو در دستانت است.
ز نام من، به غلط هم دهن نسازد تلخ
همان که یاد لبش نقل محفل است مرا
هوش مصنوعی: اگر کسی به اشتباه از نام من یاد کند، مهم نیست؛ چون تلخی آن هنوز باقی است و یاد لبان او در ذهن من و دیگران باقی میماند.
پرست چون جرس از ناله ام بیابان ها
اگر چه راه سخن پیش محمل است مرا
هوش مصنوعی: پرندهای که مانند زنگوله صدا میزند، صدای من در بیابانها را میشنود، هرچند که راه گفتوگو برایم دشوار است.
همان که نقش مرا می زند به تیر از دور
به هر طرف که روم در مقابل است مرا
هوش مصنوعی: هر جا که بروم، انگار که تیر زهرآگینی به سوی من پرتاب میشود و همیشه در مقابل من قرار دارد. گویا تصویری از من را در دوردستها به هدف میزند و نمیتوانم از آن فرار کنم.
گهر به گرد یتیمی نمی رسد صائب
در آن محیط که امید ساحل است مرا
هوش مصنوعی: در محیطی که امید به رسیدن به ساحل وجود دارد، هرگز نمیتوانم به هدفم (گهر) دست یابم؛ زیرا من یتیم و بیسرپرست هستم.

صائب