غزل شمارهٔ ۶۰۹
چو تار چنگ، فلک چون نمی نواخت مرا
به حیرتم که چرا این قدر گداخت مرا
اگر چه سوز محبت ز من اثر نگذاشت
به بوی سوختگی می توان شناخت مرا
چرا به آتش هجران حواله باید کرد؟
چو می توان به نگاهی کباب ساخت مرا
اگر چه نقش حریفان شش و ز من یک بود
رهین طالع خویشم که کم نباخت مرا
کباب داغ جنونم، که این ستاره شوخ
ز آفتاب قیامت خجل نساخت مرا
درین ستمکده آن شمع تیره روزم من
که انتظار نسیم سحر گداخت مرا
شکست هر که مرا، در شکست خود کوشید
ز خویش گرد برآورد هر که تاخت مرا
چو ماه مصر عزیز جهان نمی گشتم
اگر تپانچه اخوان نمی نواخت مرا
کنم چگونه ادا شکر بی وجودی را؟
که از شکنجه هستی خلاص ساخت مرا
مرا چو رشته به مکتوب می توان پیچید
ز بس که دوری آن سنگدل گداخت مرا
نه یار و دوست شناسم نه خویش را صائب
که آشنایی او کرد ناشناخت مرا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو تار چنگ، فلک چون نمی نواخت مرا
به حیرتم که چرا این قدر گداخت مرا
هوش مصنوعی: به مانند تارهای چنگ، آسمان به من نواختن نکرد و من در شگفتم که چرا اینقدر مرا تحت تأثیر قرار داد.
اگر چه سوز محبت ز من اثر نگذاشت
به بوی سوختگی می توان شناخت مرا
هوش مصنوعی: اگرچه عشق من آثارش را در من باقی نگذاشته، اما با بوی سوختگی میتوان فهمید که چه حالتی دارم.
چرا به آتش هجران حواله باید کرد؟
چو می توان به نگاهی کباب ساخت مرا
هوش مصنوعی: چرا باید دلم را به آتش جدایی بسپارم؟ زمانی که میتوانم با یک نگاه تو، آتش عشق را در وجودم شعلهور کنم.
اگر چه نقش حریفان شش و ز من یک بود
رهین طالع خویشم که کم نباخت مرا
هوش مصنوعی: با اینکه در رقابتها، حریفانم تعدادشان بیشتر بود و من تنها بودم، اما سرنوشت و مقدر من باعث شد که به اندازه کمترین آسیب هم نرسم.
کباب داغ جنونم، که این ستاره شوخ
ز آفتاب قیامت خجل نساخت مرا
هوش مصنوعی: به نظر میرسد آتش اشتیاق و عشق من، به اندازهای قوی و سوزان است که حتی این ستاره پرانرژی و زندگیبخش، نتوانسته است مرا از حالت شگفتزده و خجالتزده خارج کند.
درین ستمکده آن شمع تیره روزم من
که انتظار نسیم سحر گداخت مرا
هوش مصنوعی: من در این مکان ظلمتبار چون شمعی هستم که در انتظار نسیم صبحگاهی به سوز و گداز افتادهام.
شکست هر که مرا، در شکست خود کوشید
ز خویش گرد برآورد هر که تاخت مرا
هوش مصنوعی: هر که به من آسیب رسانده، در واقع خودش را شکست داده و با تلاش برای ضربه زدن به من، به زشتیهای خود پرداخته است.
چو ماه مصر عزیز جهان نمی گشتم
اگر تپانچه اخوان نمی نواخت مرا
هوش مصنوعی: اگر زیباییهای دنیا مانند ماه مصر نبود، من زندگیام را نمیگذراندم، مگر اینکه تیرهای محبت دوستانم مرا به حرکت درآورد.
کنم چگونه ادا شکر بی وجودی را؟
که از شکنجه هستی خلاص ساخت مرا
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم شکرگزاری کنم از کسی که وجودم را آزار میداد و اکنون از درد و رنج زندگی رهایم کرده است؟
مرا چو رشته به مکتوب می توان پیچید
ز بس که دوری آن سنگدل گداخت مرا
هوش مصنوعی: دوری از آن شخص بیرحم به قدری برایم سخت و آزاردهنده است که میتوانم احساساتم را مانند یک رشته به نوشتههایم بپیچم.
نه یار و دوست شناسم نه خویش را صائب
که آشنایی او کرد ناشناخت مرا
هوش مصنوعی: من نه یاری و دوستی میشناسم و نه خودم را، چرا که آشنایی او باعث شد که من را نشناسند.

صائب