گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱۱۵

سر نمی پیچد ز اشک لاله گون مژگان من
پنجه با دریای آتش می زند مرجان من
سینه ای چون صبح می خواهد قبول داغ عشق
در زمین پاک ریزد تخم را دهقان من
تا شدم قانع ز نعمت ها به درد و داغ عشق
گرم چون خورشید تابان است دایم نان من
می شود هر روز بند غفلت من بیشتر
دانه زنجیر در خاک است در زندان من
گرچه از لب تشنگی یک مشت خاکستر شدم
تازه رو دارد سفال خاک را ریحان من
می دهد از سنبلستان ریاض خلد یاد
از سیه مستان معنی صفحه دیوان من
تازه رو بر می خورم با هر که خونم می خورد
نیشتر را گل به دامان می کند شریان من
اختیار گریه بی اختیارم داده اند
غیر مژگان یک سر مو نیست در فرمان من
حلقه بیرون در کام از نظربازی گرفت
تا به کی محروم باشد دیده حیران من؟
این جواب آن غزل صائب که گوید مولوی
چون بنالم عطر گیرد عالم از ریحان من
بس که ترسیده است چشمم صائب از رخسار او
برنمی آید نگه از سایه مژگان من

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر نمی پیچد ز اشک لاله گون مژگان من
پنجه با دریای آتش می زند مرجان من
هوش مصنوعی: مژگان من که به رنگ اشک لاله است، از درد و غم در پیچ و تاب نمی‌افتد و مرجان من، با قدرت و استقامت، با شعله‌های آتش درگیر می‌شود.
سینه ای چون صبح می خواهد قبول داغ عشق
در زمین پاک ریزد تخم را دهقان من
هوش مصنوعی: دل پر از محبت و عشق، مانند صبحی تازه و روشن، آماده است تا با کمال آمادگی، درد و رنج عشق را در دنیای پاک و بی‌خبری بپذیرد و همچون کشاورز، دانه‌های عشق را در این زمین بکارد.
تا شدم قانع ز نعمت ها به درد و داغ عشق
گرم چون خورشید تابان است دایم نان من
هوش مصنوعی: وقتی که به نعمت‌ها قانع شدم و از درد و رنج عشق بهره‌مند شدم، گرما و روشنی عشق مانند آفتاب همیشه در زندگی‌ام جاری است و نان من همین عشق است.
می شود هر روز بند غفلت من بیشتر
دانه زنجیر در خاک است در زندان من
هوش مصنوعی: هر روز بیشتری از غفلت را احساس می‌کنم، انگار که زنجیری که مرا در زندان نگه داشته، روز به روز محکم‌تر و عمیق‌تر به خاک فرو می‌رود.
گرچه از لب تشنگی یک مشت خاکستر شدم
تازه رو دارد سفال خاک را ریحان من
هوش مصنوعی: اگرچه به خاطر تشنگی به حالتی خشک و خالی شدم، اما هنوز امید و تازگی وجود دارد که مانند ریحان در دل خاک سفره‌ای تازه روشن کرده‌ام.
می دهد از سنبلستان ریاض خلد یاد
از سیه مستان معنی صفحه دیوان من
هوش مصنوعی: در میان باغی پر از گل‌های خوشبو، یادهایی از دنیای شاداب و سرمستی به یاد می‌آید که نماد دیوان اشعار من است.
تازه رو بر می خورم با هر که خونم می خورد
نیشتر را گل به دامان می کند شریان من
هوش مصنوعی: هر بار که با کسانی که به من آسیب می‌زنند روبه‌رو می‌شوم، خونریزی من باعث می‌شود که زخم‌هایم به مانند گلی در دل خاک خود را نشان دهند.
اختیار گریه بی اختیارم داده اند
غیر مژگان یک سر مو نیست در فرمان من
هوش مصنوعی: به من اجازه داده‌اند که بدون اختیار گریه کنم و تنها اشکی که از چشمانم می‌ریزد، زیر کنترل من نیست.
حلقه بیرون در کام از نظربازی گرفت
تا به کی محروم باشد دیده حیران من؟
هوش مصنوعی: حلقه‌ای که در بیرون در قرار دارد، از بازی نگاه و زیبایی گرفته شده است. تا کی چشم حیران من باید از این نظر خوب محروم بماند؟
این جواب آن غزل صائب که گوید مولوی
چون بنالم عطر گیرد عالم از ریحان من
هوش مصنوعی: اگر من دردم را بیان کنم، عطر دل‌چسبی از ریحان من به جهان خواهد پیچید.
بس که ترسیده است چشمم صائب از رخسار او
برنمی آید نگه از سایه مژگان من
هوش مصنوعی: چشمم به قدری از چهره او ترسیده که نمی‌تواند به او نگاه کند و فقط به سایه مژگانم خیره شده است.