غزل شمارهٔ ۶۱۱۳
بس که دارد گرد کلفت چهره احوال من
روی می مالد به خاک آیینه را تمثال من
بلبل من از حریم بیضه تا آمد برون
گل ز شبنم خیمه بیرون زد به استقبال من
نامرادی مطلب افتاده است در راه طلب
ورنه مطلب پاکشان می آید از دنبال من
دیده ام در بی پر و بالی گشاد خویش را
ناخن پرواز نگشاید گره از بال من
گرچه ساغر در خو مجلس به دور افکنده ام
کوه را از پا درآرد رطل مالامال من
هدیه ای اهل هنر را به ز عیب خویش نیست
عیبجو بیهوده افتاده است در دنبال من
یک سر مو بر تنم بی پیچ و تاب عشق نیست
می شود آیینه صاحب جوهر از تمثال من
می شدم صائب در اقلیم سخن صاحبقران
گر نمی شد صرف تسخیر بتان اقبال من
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بس که دارد گرد کلفت چهره احوال من
روی می مالد به خاک آیینه را تمثال من
هوش مصنوعی: به خاطر به هم ریختگی زندگیام، چهرهام مانند گردی کلفت و تیره شده است و بر اثر این حال و روز، تصویر من در آینه به زمین مالیده میشود.
بلبل من از حریم بیضه تا آمد برون
گل ز شبنم خیمه بیرون زد به استقبال من
هوش مصنوعی: بلبل من از منطقهای خاص به بیرون آمد و گل به خاطر باران خنک و شبنم، از زیر چادر خود بیرون زد تا به من خوشآمد بگوید.
نامرادی مطلب افتاده است در راه طلب
ورنه مطلب پاکشان می آید از دنبال من
هوش مصنوعی: در مسیر دستیابی به خواستهها، از شانس بد چیزی نصیبم نشده است؛ وگرنه حقیقتاً موضوعی که به دنبالش هستم، به آسانی به من میرسید.
دیده ام در بی پر و بالی گشاد خویش را
ناخن پرواز نگشاید گره از بال من
هوش مصنوعی: من در اوج بیپروایی خود، به دنبال آزادی و پرواز هستم، اما انگار هیچ راهی برای گشودن گرهها و مشکلاتم وجود ندارد.
گرچه ساغر در خو مجلس به دور افکنده ام
کوه را از پا درآرد رطل مالامال من
هوش مصنوعی: هرچند که من جام شراب را به اطراف پرت کردهام، اما ثروتم به اندازهای است که میتواند کوه را از جا بلند کند.
هدیه ای اهل هنر را به ز عیب خویش نیست
عیبجو بیهوده افتاده است در دنبال من
هوش مصنوعی: هنروران به خاطر نقصها و عیبهای خود هدیهای ندارند، بلکه عیبجوها بیجهت و بیفایده به دنبال عیبهای آنها هستند.
یک سر مو بر تنم بی پیچ و تاب عشق نیست
می شود آیینه صاحب جوهر از تمثال من
هوش مصنوعی: تنم به مانند یک مو، ساده و بیپیرایه است و عشق در آن وجود ندارد. در نتیجه، جوهر وجود من نمیتواند به درستی در آینهای منعکس شود که تنها تصویری از من دارد.
می شدم صائب در اقلیم سخن صاحبقران
گر نمی شد صرف تسخیر بتان اقبال من
هوش مصنوعی: اگر بیمحابا به سخنوری میپرداختم و در این عرصه موفق میشدم، حتماً به مقام بلندی میرسیدم، اما افسوس که خوش شانسیام برای تسخیر دلها و زیباییها هرگز برایم محقق نشد.