غزل شمارهٔ ۶۱۱۱
از هواداران شود دایم مکدر شمع من
از پر پروانه دارد تیغ بر سر شمع من
پرتو منت کند دلهای روشن را سیاه
می شود دست حمایت آستین بر شمع من
از مروت می کند روشن چراغ خصم را
گر به ظاهر می شود خامش ز صرصر شمع من
گردنی در زیر تیغ از موم دارد نرم تر
در نظر دارد همانا بزم دیگر شمع من
زندگی نتوان به کوشش یافت، ورنه عمرها
غوطه زد در بحر ظلمت چون سکندر شمع من
باشد از جوش هواداران می روشن مرا
دارد از بال و پر پروانه ساغر شمع من
در شبستانی که دارد صد سمندر هر شرار
شد ز بی پروانگی ها تیر بی پر شمع من
گوهر خود را ز چشم زخم می دارد نگاه
گر نسازد دامن فانوس را تر شمع من
از زبان آتشینم عالم دل زنده شد
صد چراغ کشته را شد افسر زر شمع من
دیده گوهرشناسی نیست، ورنه بزم را
تازه رو دارد ز اشک پاک گوهر شمع من
سرد مهری صائب از جا درنمی آرد مرا
در گذار باد می سوزد به لنگر شمع من
غزل شمارهٔ ۶۱۱۰: چند آواز تو از بیرون رباید هوش من؟غزل شمارهٔ ۶۱۱۲: آه مظلوم است در بالا دوی ادراک من
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از هواداران شود دایم مکدر شمع من
از پر پروانه دارد تیغ بر سر شمع من
هوش مصنوعی: شمع من همیشه تحت تأثیر هوادارانش قرار دارد، زیرا پروانه بیتاب و پرشور آن، همچون شمشیری بر سرش آویزان است.
پرتو منت کند دلهای روشن را سیاه
می شود دست حمایت آستین بر شمع من
هوش مصنوعی: نور محبت، دلهای روشن را تحت تاثیر قرار میدهد و در این حال، اگر دستی که باید حامی باشد، به جای کمک، شمع وجود من را خاموش کند، همه چیز سیاه و تاریک میشود.
از مروت می کند روشن چراغ خصم را
گر به ظاهر می شود خامش ز صرصر شمع من
هوش مصنوعی: اگر انسان مروت داشته باشد، در برابر دشمانش روشنایی چراغ را خاموش میکند، حتی اگر به نظر بیاید که از طوفان و سرما ساکت و بیحرکت است، اما شمع من همچنان در حال درخشیدن است.
گردنی در زیر تیغ از موم دارد نرم تر
در نظر دارد همانا بزم دیگر شمع من
هوش مصنوعی: گردن کسی که زیر تیغ است، نرمتر از موم به نظر میرسد. در واقع، او بزم دیگری را به صورت یک شمع در نظر دارد.
زندگی نتوان به کوشش یافت، ورنه عمرها
غوطه زد در بحر ظلمت چون سکندر شمع من
هوش مصنوعی: زندگی را نمیتوان با تلاش به دست آورد. اگر اینگونه بود، سالها در دریای تاریکی غرق میشدند، مانند اسکندر که در مقابل شمع خود، نور را میشناسد.
باشد از جوش هواداران می روشن مرا
دارد از بال و پر پروانه ساغر شمع من
هوش مصنوعی: من از شوق و حمایت دوستانم روشن و با نشاط هستم، همانطور که پروانه به دور شمع میچرخد و از بال و پر خود لذت میبرد.
در شبستانی که دارد صد سمندر هر شرار
شد ز بی پروانگی ها تیر بی پر شمع من
هوش مصنوعی: در مکانی پر از شور و شوق، که مملو از چشمههای زندگی است، بیپروایی و بیاحتیاطی من باعث شده که مانند شمعی بیپر، که دوامش به خطر افتاده، در معرض خطر قرار گیرم.
گوهر خود را ز چشم زخم می دارد نگاه
گر نسازد دامن فانوس را تر شمع من
هوش مصنوعی: اگر نگهداری نکنم از چشم زخم، گوهر وجودم را در امان نخواهم داشت. اگر دامن فانوس تر شود، شمع من هم روشن نمیماند.
از زبان آتشینم عالم دل زنده شد
صد چراغ کشته را شد افسر زر شمع من
هوش مصنوعی: از طریق کلام پرشور و پرحرارت من، دلها دوباره جان گرفتند و هر شعلهای از سوختگان، مانند تاجی از زر، تبدیل به شمعی شدند.
دیده گوهرشناسی نیست، ورنه بزم را
تازه رو دارد ز اشک پاک گوهر شمع من
هوش مصنوعی: اگر چشمانش قدرت دیدن زیباییها را داشت، میتوانست زیبایی بزم را از اشکهای گوهرین شمع من بفهمد و حس کند.
سرد مهری صائب از جا درنمی آرد مرا
در گذار باد می سوزد به لنگر شمع من
هوش مصنوعی: سردی و بیمحبتی صائب نمیتواند مرا از جایم حرکت دهد. در همین حال، نسیم میوزد و شمع من را که به لنگر آویخته است، خاموش میکند.