گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱۰۷

بی نقاب آن چهره را دیدن نمی آید ز من
پنجه خورشید تابیدن نمی آید ز من
می توانم شد سپند آن روی آتشناک را
گر به گرد شمع گردیدن نمی آید ز من
از سبک جولانی عمرست بی آرامیم
در گذار سیل خوابیدن نمی آید ز من
گرچه دارد ناخن الماس دست جرأتم
سینه موری خراشیدن نمی آید ز من
شمع من گردن به امید خموشی می کشد
بر فروغ خویش لرزیدن نمی آید ز من
بادپیمایی است صائب ناله بی فریادرس
چون جرس بیهوده نالیدن نمی آید ز من

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی نقاب آن چهره را دیدن نمی آید ز من
پنجه خورشید تابیدن نمی آید ز من
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم چهره‌ی واقعی تو را بی‌پرده ببینم و مانند خورشید، نمی‌توانم نور و درخشش تو را حس کنم.
می توانم شد سپند آن روی آتشناک را
گر به گرد شمع گردیدن نمی آید ز من
هوش مصنوعی: اگر به دور شمع نگردم و نزدیکش نشوم، نمی‌توانم آن چهره افروخته و جذاب را مانند آتش در وجودم ایجاد کنم.
از سبک جولانی عمرست بی آرامیم
در گذار سیل خوابیدن نمی آید ز من
هوش مصنوعی: عمر من همچون پرواز سبکبالان است و در این جریان زندگی بی‌وقفه و بی‌قرارم. در این سیل زندگی، خوابیدن برای من امکان‌پذیر نیست.
گرچه دارد ناخن الماس دست جرأتم
سینه موری خراشیدن نمی آید ز من
هوش مصنوعی: هرچند که من دستم مانند الماس قدرتمند است، اما از من بعید است که حتی سینه یک مورچه را خراش بدهم.
شمع من گردن به امید خموشی می کشد
بر فروغ خویش لرزیدن نمی آید ز من
هوش مصنوعی: شمع من در انتظار سکوت است و برای حفظ روشنایی‌اش به آرامی خم می‌شود، اما من نتوانسته‌ام این وضعیت را تغییر دهم و قدرتی برای لرزیدن یا تغییر ندارم.
بادپیمایی است صائب ناله بی فریادرس
چون جرس بیهوده نالیدن نمی آید ز من
هوش مصنوعی: درد و غم خود را به صورت بی‌صدا و بدون درخواست کمک ابراز می‌کنم، مانند زنگی که فقط صدا می‌دهد اما هیچ کسی به آن توجهی نمی‌کند. این ناله‌های بیهوده از من برنمی‌آید.