غزل شمارهٔ ۶۱۰۵
بی اثر تا چند باشد ناله شبگیر من؟
تا کی از گوش گران بر سنگ آید تیر من؟
با سرافرازی تلاش خاکساری می کنم
چون گهر گرد یتیمی می کند تعمیر من
آه بی تأثیر من در زیر لب باشد مدام
از کجی بیرون نمی آید ز ترکش تیر من
می شود افزون ز اسباب تسلی وحشتم
تیغ زهرآلود داند سبزه را نخجیر من
آسمان بر جوهر من پرده نتواند کشید
زهر قاتل می کند زنگار را شمشیر من
از سیه کاری به کام من نمی گردد زبان
از گرانی لنگ دارد عذر را تقصیر من
روزی من می رسد از خامه حرف آفرین
از سر انگشت باشد چون یتیمان شیر من
نی به ناخن می کند الماس زرین چنگ را
بس که پیچیده است بر خود غنچه دلگیر من
شاهد خامی است دست پا زدن در بند عشق
برنمی خیزد صدا چون جوهر از زنجیر من
آنچنان رسوا شدم صائب که ماه و آفتاب
از زمین گیران بود با عشق عالمگیر من
غزل شمارهٔ ۶۱۰۴: دست کوته کرد زلف یار از تسخیر منغزل شمارهٔ ۶۱۰۶: دل ز کاهش واصل آن یار جانی شد ز من
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بی اثر تا چند باشد ناله شبگیر من؟
تا کی از گوش گران بر سنگ آید تیر من؟
هوش مصنوعی: تا کی صدای ناامیدی من بر کسی تأثیری نخواهد گذاشت؟ تا کی تیر درد من به دل سنگی گوش کسی خواهد رسید؟
با سرافرازی تلاش خاکساری می کنم
چون گهر گرد یتیمی می کند تعمیر من
هوش مصنوعی: با افتخار و تواضع تلاش میکنم، زیرا مثل یک گوهر، سختیهای یتیمی، مرا به سمت بهبود و تعمیر میکشاند.
آه بی تأثیر من در زیر لب باشد مدام
از کجی بیرون نمی آید ز ترکش تیر من
هوش مصنوعی: آه من همیشه در دل و زیر لب باقی میماند، اما تأثیری ندارد، چون تیر من از هدف خارج نمیشود.
می شود افزون ز اسباب تسلی وحشتم
تیغ زهرآلود داند سبزه را نخجیر من
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره میکند که ممکن است حتی در میان چیزهای طبیعی و زیبا، مانند سبزه و گیاهان، خطراتی وجود داشته باشد. او به نوعی نگران است که تهدیدات و مشکلاتی که به عنوان عواطف منفی، مانند وحشت، در زندگی او وجود دارد، ممکن است با وجود زیباییها و ظواهر خوشایند زندگی، بیشتر شوند. در واقع، این زیباییها نمیتوانند ترس و ناراحتیهای او را از بین ببرند و او همچنان به دنبال راهی برای فرار از این وحشت است.
آسمان بر جوهر من پرده نتواند کشید
زهر قاتل می کند زنگار را شمشیر من
هوش مصنوعی: آسمان هرگز نمیتواند بر وجود من پوششی بگذارد؛ زیرا زهر کشنده، زنگار را از شمشیر من پاک میکند.
از سیه کاری به کام من نمی گردد زبان
از گرانی لنگ دارد عذر را تقصیر من
هوش مصنوعی: من به خاطر کارهای نادرست خود نمیتوانم به درستی صحبت کنم و در شرایط سخت و فشار، نمیتوانم عذرخواهی کنم. تمام این مشکلات به خاطر من است.
روزی من می رسد از خامه حرف آفرین
از سر انگشت باشد چون یتیمان شیر من
هوش مصنوعی: روزگاری خواهد رسید که من با قلمی خلاق و پرتوان، از عمق وجودم سخن بگویم، همانطور که یتیمان به شیر نیاز دارند.
نی به ناخن می کند الماس زرین چنگ را
بس که پیچیده است بر خود غنچه دلگیر من
هوش مصنوعی: نی، با ناخن خود، الماس زرین را میخراشد و این نشان از زیبایی و کمالی دارد که بر دلگیر من سایه افکنده است. غنچهای که به شدت در خود پیچیده است و غم و اندوه را درون خود پنهان کرده.
شاهد خامی است دست پا زدن در بند عشق
برنمی خیزد صدا چون جوهر از زنجیر من
هوش مصنوعی: شاهد با احساس است و نمیتواند از گرانش عشق رهایی یابد. مانند جوهری که از زنجیر خود جدا نمیشود، او نیز نمیتواند به آزادی برسد.
آنچنان رسوا شدم صائب که ماه و آفتاب
از زمین گیران بود با عشق عالمگیر من
هوش مصنوعی: به قدری در عشق غرق شدم که دیگران، حتی ماه و خورشید، تحت تأثیر عشق من قرار گرفتند و به نوعی دچار رسوایی شدند.