غزل شمارهٔ ۶۰۶۷
با کمند زلف تسخیر دل افگار کن
این کهن اوراق را شیرازه از زنار کن
نیست جرمی در جهان بالاتر از هستی تو
تا نفس در سینه داری صرف استغفار کن
بر لب بام آ، به زردی چون نهد رو آفتاب
وقت رفتن شربتی در کار این بیمار کن
در خراب آباد عالم آشنارویی نماند
روی چون آیینه خورشید در دیوار کن
دزد آتشدست غفلت در کمین فرصت است
شمع بالین خود از چشم و دل بیدار کن
هیچ کس را نیست در روی زمین درد سخن
نامه خود را به کار رخنه دیوار کن
نیستی صائب حریف منت ابر بهار
کشت خود را سبز از مژگان گوهربار کن
غزل شمارهٔ ۶۰۶۶: روز چون روشن شود زان روی انور یاد کنغزل شمارهٔ ۶۰۶۸: زلف مشکین را ز صبح عارض خود دور کن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با کمند زلف تسخیر دل افگار کن
این کهن اوراق را شیرازه از زنار کن
هوش مصنوعی: با تارهای زلف خود دلهای پریشان را تسخیر کن و این ورقهای کهنه را به هم ببند و سامان ده.
نیست جرمی در جهان بالاتر از هستی تو
تا نفس در سینه داری صرف استغفار کن
هوش مصنوعی: در جهان، هیچ خطایی بالاتر از وجود تو نیست. تا زمانی که نفس در سینهات است، تنها کار تو باید درخواست بخشش باشد.
بر لب بام آ، به زردی چون نهد رو آفتاب
وقت رفتن شربتی در کار این بیمار کن
هوش مصنوعی: به بالای بام برو، وقتی خورشید به زردی میافتد، برای این بیمار نوشیدنیای آماده کن که در حال رفتن است.
در خراب آباد عالم آشنارویی نماند
روی چون آیینه خورشید در دیوار کن
هوش مصنوعی: در این دنیای ناپایدار و خراب، دیگر دوستی قابل اعتماد باقی نمانده است. پس بهتر است که مانند نور خورشید، درخشان و نمایان باشی.
دزد آتشدست غفلت در کمین فرصت است
شمع بالین خود از چشم و دل بیدار کن
هوش مصنوعی: غفلت و بیتوجهی، مانند دزدی که در کمین است، میتواند فرصتی برای آسیب به شما باشد. پس باید هوشیار باشید و آگاهانه مراقب خودتان و موقعیتها باشید.
هیچ کس را نیست در روی زمین درد سخن
نامه خود را به کار رخنه دیوار کن
هوش مصنوعی: هیچ کس در دنیا وجود ندارد که به مشکلات و رنجهای خود اشاره نکند، پس بهتر است که این دردها را در دل نگه داریم و مانند نقشی بر دیوار، آنها را با خود حمل کنیم.
نیستی صائب حریف منت ابر بهار
کشت خود را سبز از مژگان گوهربار کن
هوش مصنوعی: صائب، تو دیگر نیستی که از باران بهار بهرهمند شوی. با چشمان باارزش خود، کشت خود را سبز کن.