گنجور

غزل شمارهٔ ۶۰۶۴

گرد غم فرش است دایم در غم آباد وطن
در غریبی نیست مکروهی به جز یاد وطن
ای بسا نعمت که یادش به ز ادراکش بود
از وطن می ساختم ای کاش با یاد وطن
مرهمش خاکستر شام غریبان است و بس
هر که را بر دل بود زخمی ز بیداد وطن
از دل و جان بنده غربت نگردد، چون کند؟
آنچه یوسف دید از اخوان در غم آباد وطن
من که در غربت چو لعل از سیم دارم خانه ها
سنگ بر دل تا به کی بندم ز بیداد وطن؟
گر غبار دل نمی گردید سد راه اشک
می رسانیدم به آب از گریه بنیاد وطن
این زمان صائب دل از یاد غریبی خوش کنم
من که دل خوش کردمی پیوسته از یاد وطن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرد غم فرش است دایم در غم آباد وطن
در غریبی نیست مکروهی به جز یاد وطن
هوش مصنوعی: غم مانند فرشی است که همواره بر روی دیار ما فرش شده و در این دیار غمگین، تنها یاد وطن است که هیچ بدی و نیرنگی را به همراه ندارد.
ای بسا نعمت که یادش به ز ادراکش بود
از وطن می ساختم ای کاش با یاد وطن
هوش مصنوعی: خیلی از نعمت‌ها هستند که تنها یادشان برای من ارزشمندتر از درک واقعی‌اش بود. ای کاش می‌توانستم از یاد وطن برای ساختن زندگی‌ام بهره ببرم.
مرهمش خاکستر شام غریبان است و بس
هر که را بر دل بود زخمی ز بیداد وطن
هوش مصنوعی: تنها تسکین درد دل‌های داغ‌دیده، خاکستر شب‌های غریبانه است و بس. هر کسی که در دلش زخمی از ظلم و ستم وطن دارد، همین را می‌داند.
از دل و جان بنده غربت نگردد، چون کند؟
آنچه یوسف دید از اخوان در غم آباد وطن
هوش مصنوعی: دل و جان من همیشه در غم غربت است، چه باید کرد؟ آنچه یوسف از برادرانش در درد فراق وطن تجربه کرد.
من که در غربت چو لعل از سیم دارم خانه ها
سنگ بر دل تا به کی بندم ز بیداد وطن؟
هوش مصنوعی: من که در غربت مانند لعل (جواهر) ارزشمندم، اما خانه‌ام پر از سنگ و رنج است. تا کی باید از ظلم و بی‌عدالتی در وطنم رنج ببرم؟
گر غبار دل نمی گردید سد راه اشک
می رسانیدم به آب از گریه بنیاد وطن
هوش مصنوعی: اگر غم و غصه‌های قلبی من مانع نمی‌شد، اشک‌هایم را به آب می‌رساندم تا بر پایه‌ آبادی وطن بریزم.
این زمان صائب دل از یاد غریبی خوش کنم
من که دل خوش کردمی پیوسته از یاد وطن
هوش مصنوعی: در این لحظه، من تصمیم دارم که از یاد غم دوری و تنهایی رها شوم و دلم را شاد کنم، چرا که همیشه سعی داشتم با یاد وطنم دل خود را خوش نگه‌دارم.