گنجور

غزل شمارهٔ ۶۰۶۲

چرخ را خاکستری از برق سودا کرد حسن
نقطه خاک سیه را چون سویدا کرد حسن
غوطه در خون شفق زد ساعد سیمین صبح
تا به خونریز اسیران دست بالا کرد حسن
کوه طوری را که بر زانوی تمکین تکیه داشت
از نگاه برق جولان آتشین پا کرد حسن
غوطه در موج حلاوت زد زمین و آسمان
تا ز شکر خنده پنهان گره وا کرد حسن
می برد هر قطره اشکم لذتی از دیدنش
شبنم این بوستان را چشم بینا کرد حسن
کوه را دل آب شد تا لعل او سیراب گشت
غوطه در خون زد جهان تا رنگ پیدا کرد حسن
صورت احوال مجنون چون بماند در نقاب؟
نقش پای ناقه را آیینه سیما کرد حسن
دیده را آیینه دار مهر کردن مشکل است
حیرتی دارم که چون خود را تماشا کرد حسن
(دید دیگر نیست) ما را تاب درد انتظار
نعمت فردوس را اینجا مهیا کرد حسن
طفل شوخ و عزت مصحف، چه فکر باطل است؟
دفتر دل را به یک ساعت مجزا کرد حسن
گرچه صائب روز ما را تیره تر از زلف ساخت
داغ ما را آفتاب عالم آرا کرد حسن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چرخ را خاکستری از برق سودا کرد حسن
نقطه خاک سیه را چون سویدا کرد حسن
هوش مصنوعی: حسن با زیبایی خود، کائنات را تحت تاثیر قرار داد و دنیای تیره و غمناک را به روشنایی و زیبایی تبدیل کرد.
غوطه در خون شفق زد ساعد سیمین صبح
تا به خونریز اسیران دست بالا کرد حسن
هوش مصنوعی: در صبحگاهی که رنگش به شفق می‌ماند و خونین است، حسن با دستانی که به خون مظلومان آغشته شده، در حال نشان دادن قدرت خود است و به نوعی به اسیران اشاره می‌کند.
کوه طوری را که بر زانوی تمکین تکیه داشت
از نگاه برق جولان آتشین پا کرد حسن
هوش مصنوعی: کوه بسیار مستحکم و بزرگی که با طمانینه و آرامش ایستاده بود، ناگهان به خاطر تماشای زیبایی و درخشندگی حسن، که همانند آتش در حال حرکت بود، از جا کنده شد و به حرکت درآمد.
غوطه در موج حلاوت زد زمین و آسمان
تا ز شکر خنده پنهان گره وا کرد حسن
هوش مصنوعی: در یک لحظه از شیرینی و خوشحالی، زمین و آسمان پر از شادی شدند و این شادی باعث شد که زیبایی و جذابیت پنهانی که در دل هر چیزی وجود دارد، نمایان شود.
می برد هر قطره اشکم لذتی از دیدنش
شبنم این بوستان را چشم بینا کرد حسن
هوش مصنوعی: هر قطره اشکی که می‌ریزم از دیدنش، لذتی دارد و این زیبایی بوستان، چشم بصیرت را می‌گشاید.
کوه را دل آب شد تا لعل او سیراب گشت
غوطه در خون زد جهان تا رنگ پیدا کرد حسن
هوش مصنوعی: کوه به خاطر زیبایی و ارزش برترین گوهر تحت تأثیر قرار گرفت و طاقت نیاورد. در این حال، دنیا برای نشان دادن زیبایی به رنگ خون در آمد.
صورت احوال مجنون چون بماند در نقاب؟
نقش پای ناقه را آیینه سیما کرد حسن
هوش مصنوعی: وقتی که حال مجنون پشت یک نقاب پنهان بماند، زیبایی چهره‌ی حسن تبدیل به تصویر ردپای شتر می‌شود.
دیده را آیینه دار مهر کردن مشکل است
حیرتی دارم که چون خود را تماشا کرد حسن
هوش مصنوعی: نگاه کردن به زیبایی و عشق در دل و جان کار ساده‌ای نیست. من در تعجبم که چگونه ممکن است انسان زیبایی خود را در آینه ببیند و از آن لذت ببرد.
(دید دیگر نیست) ما را تاب درد انتظار
نعمت فردوس را اینجا مهیا کرد حسن
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توانیم تحمل کنیم، انتظار بهشت و نعمت‌هایش را در این دنیا با زیبایی‌هایی که حسن در اختیار ما گذاشته، تحمل می‌کنیم.
طفل شوخ و عزت مصحف، چه فکر باطل است؟
دفتر دل را به یک ساعت مجزا کرد حسن
هوش مصنوعی: اینگونه به نظر می‌رسد که کودک بازیگوش و حرمت کتاب مقدس، چه اندیشه نادرستی است؟ حسن دل انسان را در یک لحظه جدا کرد.
گرچه صائب روز ما را تیره تر از زلف ساخت
داغ ما را آفتاب عالم آرا کرد حسن
هوش مصنوعی: اگرچه صائب، روز ما را با زلف خود تیره و افسرده کرد، اما عشق و زیبایی ما را به گونه‌ای روشن کرد که همچون آفتابی در عالم می‌درخشد.