غزل شمارهٔ ۶۰۶۱
حلقه بر هر در چو خورشید سبک لنگر مزن
تا در دل می توان زد حلقه بر هر در مزن
هست با لب تشنگی حسن گلوسوز دگر
ساغر تبخاله را بر چشمه کوثر مزن
می توان زد دست بی مانع چو در دامان شب
دست چون بی حاصلان بر دامن دیگر مزن
شکوه از گردون نیلی می کند دل را سیاه
مهر بر لب زن، نفس در زیر خاکستر مزن
از تهیدستی مکن اندیشه، ای کوتاه بین
در دل دریا گره بر آب چون گوهر مزن
بر نیاید خامشی با راز عالمسوز عشق
مهر موم از سادگی بر روزن مجمر مزن
هست در عین عدالت آب جان بخش حیات
قطره در دریای ظلمت همچو اسکندر مزن
ساغری کز خود برآرد می، ترا آماده است
بوسه با آن لعل میگون بر لب ساغر مزن
خامشی رزق تو، گفتارست رزق دیگران
تا توان گل در گریبان ریختن، بر سر مزن
بهر مشتی خون که صائب می شوی رزق زمین
دست در دامان قاتل در صف محشر مزن
غزل شمارهٔ ۶۰۶۰: با توانایی به اهل فقر استغنا مزنغزل شمارهٔ ۶۰۶۲: چرخ را خاکستری از برق سودا کرد حسن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حلقه بر هر در چو خورشید سبک لنگر مزن
تا در دل می توان زد حلقه بر هر در مزن
هوش مصنوعی: به آرامی و بدون وقفه به دروازههای مختلف برو. همانگونه که خورشید بیدغدغه در آسمان میتابد، تو نیز باید با تردید و احتیاط به درهای دیگر نزدیک نشوی. تنها زمانی که در دل خود آمادگی لازم را پیدا کردی، میتوانی بار دیگر وارد شوند.
هست با لب تشنگی حسن گلوسوز دگر
ساغر تبخاله را بر چشمه کوثر مزن
هوش مصنوعی: با لب تشنه، زیبایی گل را نمیتوانی نادیده بگیری، پس بیجهت به چشمه کوثر دست نزن.
می توان زد دست بی مانع چو در دامان شب
دست چون بی حاصلان بر دامن دیگر مزن
هوش مصنوعی: میتوان به راحتی و بدون مانع، به جهان شب نزدیک شد، اما مانند کسانی که بیثمرند، به چیزی که دیگران دارند، دست دراز نکن.
شکوه از گردون نیلی می کند دل را سیاه
مهر بر لب زن، نفس در زیر خاکستر مزن
هوش مصنوعی: دل به خاطر بلای آسمان غمگین است و به رنگ سیاه درآمده است.
عشق را در دل حفظ کن و اجازه نده که حسرت بر تو غلبه کند.
از تهیدستی مکن اندیشه، ای کوتاه بین
در دل دریا گره بر آب چون گوهر مزن
هوش مصنوعی: به تنگدستی فکر نکن، ای کسی که دیدت محدود است. در دل دریا گرهزنی بر آب مانند گذاشتن گوهر است.
بر نیاید خامشی با راز عالمسوز عشق
مهر موم از سادگی بر روزن مجمر مزن
هوش مصنوعی: خاموشی نمیتواند با رازهای سوزان عشق همراه باشد؛ مانند اینکه مهر و موم کردن بر در ورودی آتشدان، نباید از سادگی انجام شود.
هست در عین عدالت آب جان بخش حیات
قطره در دریای ظلمت همچو اسکندر مزن
هوش مصنوعی: در میان عدالت، خواص آب و توانایی آن در زنده کردن زندگی وجود دارد؛ اما در دریای تاریکی، نباید با طغیان و خشونت مانند اسکندر برخورد کرد.
ساغری کز خود برآرد می، ترا آماده است
بوسه با آن لعل میگون بر لب ساغر مزن
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی دعوت به لذت و نوشیدن است. شاعر از ساغری صحبت میکند که خود به خود شراب را به بیرون میآورد و در عین حال به زیبایی و جذابیت لبهای معشوق اشاره میکند. او توصیه میکند که دست به ساغر نزنید، بهویژه زمانی که زیبایی و جذابیت آن نوشیدنی و لبها به شما نزدیک است. به نوعی در این شعر ترکیبی از عشق، زیبایی و لذتهای ناشی از آنها نمایان شده است.
خامشی رزق تو، گفتارست رزق دیگران
تا توان گل در گریبان ریختن، بر سر مزن
هوش مصنوعی: سکوت تو باعث برکت و روزیات میشود، اما سخن گفتن، روزی دیگران را فراهم میکند. پس تا میتانی، با گلها در آغوش بگیر و بر سر کسی نزن.
بهر مشتی خون که صائب می شوی رزق زمین
دست در دامان قاتل در صف محشر مزن
هوش مصنوعی: به خاطر یک مشت خون، صائب، تو به زمین میپرستی. در روز قیامت، در کنار قاتل، دست به دعا مشو.