گنجور

غزل شمارهٔ ۶۰۵۹

نیستی کوه گران، بر سیر پشت پا مزن
دامن خود را گره بر دامن صحرا مزن
در محیط آفرینش خوش عنان چون موج باش
چون حباب از ساده لوحی خیمه بر دریا مزن
یا مرید سرو و گل، یا امت شمشاد باش
دست در هر شاخ همچون تاک بی پروا مزن
هر چه هر کس دارد از دریوزه دل یافته است
تا در دل می توان زد حلقه بر درها مزن
مرغ دست آموز روزی بی نیازست از طلب
در تلاش این شکار رام دست و پا مزن
مرد را گفتار بی کردار رسوا می کند
پنجه جرأت نداری آستین بالا مزن
از نصیحت کی شوند ارباب غفلت زنده دل؟
آب بی حاصل به روی صورت دیبا مزن
زهر قاتل را کند اکسیر خرسندی شکر
مشت خاکی گر رسد از دوست، استغنا مزن
صائب از خاموشیت بزم سخن افسرده شد
بیش ازین مهر خموشی بر لب گویا مزن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیستی کوه گران، بر سیر پشت پا مزن
دامن خود را گره بر دامن صحرا مزن
هوش مصنوعی: تو سنگین نیستی، پس بر زمین پا نزن و دامن خود را به زمین نزن. نباید به راحتی بر سر گرد و غبار صحرا بیفازی.
در محیط آفرینش خوش عنان چون موج باش
چون حباب از ساده لوحی خیمه بر دریا مزن
هوش مصنوعی: در دنیای آفرینش، با آزادگی و شادابی مانند موج باشید و مانند حباب، از سادگی و نادانی بی‌خبر، در مقابل بی‌انتها بودن دریا قرار نگیرید.
یا مرید سرو و گل، یا امت شمشاد باش
دست در هر شاخ همچون تاک بی پروا مزن
هوش مصنوعی: یا به همراه گل و سرو باش، یا مانند شمشاد از هر شاخه بگذران. بی‌پروا و آزاد مثل تاک زندگی کن.
هر چه هر کس دارد از دریوزه دل یافته است
تا در دل می توان زد حلقه بر درها مزن
هوش مصنوعی: هر کسی که چیزی دارد، آن را مدیون مهربانی و محبت قلبی‌اش است. پس بیهوده بر در دیگران نکوب، زیرا تنها از دل است که می‌توان به حقیقت دست یافت.
مرغ دست آموز روزی بی نیازست از طلب
در تلاش این شکار رام دست و پا مزن
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که به انسان عادت کرده، در آینده به چیزی احتیاج ندارد و نیازی به تلاش برای شکار ندارد. بنابراین، خود را برای درافتادن و تلاش بیهوده به زحمت نینداز.
مرد را گفتار بی کردار رسوا می کند
پنجه جرأت نداری آستین بالا مزن
هوش مصنوعی: آدمی که فقط حرف می‌زند و عمل نمی‌کند، به بی‌اعتباری دچار می‌شود. اگر جسارت انجام کار را نداری، هیچ‌گاه به کارهایت دست نزن.
از نصیحت کی شوند ارباب غفلت زنده دل؟
آب بی حاصل به روی صورت دیبا مزن
هوش مصنوعی: آدم‌های غافل و بی‌خبر با نصیحت بیدار نمی‌شوند. به مانند این است که آب بی‌فایده‌ای را روی پارچه‌ای گرانبها بریزی.
زهر قاتل را کند اکسیر خرسندی شکر
مشت خاکی گر رسد از دوست، استغنا مزن
هوش مصنوعی: اگر زهر کشنده‌ای به اکسیر شادی تبدیل شود، خاکی که به دست دوست برسد بسیار ارزشمند است؛ پس هیچگاه به بی‌نیازی و خودکفایی نپرداز.
صائب از خاموشیت بزم سخن افسرده شد
بیش ازین مهر خموشی بر لب گویا مزن
هوش مصنوعی: سکوت تو باعث شده است که مجالس گفتگو حال و هوای غمگینی پیدا کنند. دیگر بر لب‌های خود مهر خاموشی نزن، زیرا این سکوت بیشتر از این تحمل نمی‌شود.