گنجور

غزل شمارهٔ ۶۰۵۵

بی کشش نتوان برون از قید دنیا آمدن
بی رسن از چاه هیهات است بالا آمدن
بی کمند جذبه خورشید عالمتاب عشق
چون تواند شبنم از پستی به بالا آمدن
عیسی از گرد علایق صاف شد بر چرخ رفت
نیست ممکن درد را از خم به مینا آمدن
چشم بد بسیار دارد خودنمایی در کمین
چون شرر بیرون نمی یابد ز خارا آمدن
هیچ کار از تیغ نگشاید در آغوش نیام
از سواد شهر می باید به صحرا آمدن
هر گنه عذری و هر تقصیر دارد توبه ای
نیست غیر از زود رفتن عذر بیجا آمدن
تا نگهبان تو شرم و مانع من دهشت است
هیچ فرقی نیست از ناآمدن تا آمدن
باده بی آب، در خون می کشد بیمار را
پیش عاشق از مروت نیست تنها آمدن
درد خونها خورد تا در سینه من بار یافت
در حریم عشق نتوان بی محابا آمدن
صائب از سنگین رکابی در سبکباری گریز
تا توانی همچو کف بیرون ز دریا آمدن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی کشش نتوان برون از قید دنیا آمدن
بی رسن از چاه هیهات است بالا آمدن
هوش مصنوعی: برای رهایی از محدودیت‌های دنیوی، باید نیرویی وجود داشته باشد، زیرا بدون ابزار و وسایل لازم، بالا رفتن از چاه ممکن نیست.
بی کمند جذبه خورشید عالمتاب عشق
چون تواند شبنم از پستی به بالا آمدن
هوش مصنوعی: بدون نیروی جاذبه عشق که مانند خورشید درخشان است، چگونه می‌تواند شبنم از پایین به سمت بالا بیاید؟
عیسی از گرد علایق صاف شد بر چرخ رفت
نیست ممکن درد را از خم به مینا آمدن
هوش مصنوعی: عیسی از بند وابستگی‌ها آزاد شد و به آسمان رفت. امکان ندارد که درد و رنج از ظرف خم دار در مینا بریزد.
چشم بد بسیار دارد خودنمایی در کمین
چون شرر بیرون نمی یابد ز خارا آمدن
هوش مصنوعی: چشم‌های حسود و بدخواه فراوان‌اند و همیشه در انتظارند تا به دیگران آسیب برسانند. مانند شعله آتش که از سنگی بیرون نمی‌آید، این افراد نیز هرگز از جایی که هستند، به راحتی خود را نشان نمی‌دهند.
هیچ کار از تیغ نگشاید در آغوش نیام
از سواد شهر می باید به صحرا آمدن
هوش مصنوعی: هیچ چیزی نمی‌تواند از طریق خشونت یا تندخویی حل شود؛ برای رسیدن به دنیای بهتر، باید از شهر و مسائل آن فاصله گرفت و به دشت و طبیعت رفت تا آرامش و راه‌حلی برای مشکلات پیدا کرد.
هر گنه عذری و هر تقصیر دارد توبه ای
نیست غیر از زود رفتن عذر بیجا آمدن
هوش مصنوعی: هر خطایی دلیل و توجیهی دارد، اما برای اشتباهاتی که نباید صورت می‌گرفت، راهی برای جبران وجود ندارد جز اینکه زودتر از آمدن خود، از آنجا برویم.
تا نگهبان تو شرم و مانع من دهشت است
هیچ فرقی نیست از ناآمدن تا آمدن
هوش مصنوعی: تا زمانی که نگهبان تو باعث شرم و ترس من است، هیچ تفاوتی بین نیامدن و آمدن وجود ندارد.
باده بی آب، در خون می کشد بیمار را
پیش عاشق از مروت نیست تنها آمدن
هوش مصنوعی: نوشیدنی بدون آب، درون خون، حال بیمار را بدتر می‌کند. از روی بزرگواری، جایز نیست که عاشق را به حال خود رها کنی و تنها بیایی.
درد خونها خورد تا در سینه من بار یافت
در حریم عشق نتوان بی محابا آمدن
هوش مصنوعی: درد و رنجی که از دل‌های دیگران بر می‌آید، در دل من جا گرفته و در فضای عشق، نمی‌توان به سادگی و بدون احتیاط وارد شد.
صائب از سنگین رکابی در سبکباری گریز
تا توانی همچو کف بیرون ز دریا آمدن
هوش مصنوعی: برای اینکه زندگی‌ات را از سنگینی و مشکلات رها کنی، باید سبکبار و آزاد عمل کنی؛ مانند حبابی که توانسته از دل دریا بیرون بیاید.