گنجور

غزل شمارهٔ ۶۰۵۰

گر تو ای سرو روان خواهی هم آغوشم شدن
از مروت نیست اول رهزن هوشم شدن
برگ عیش من نخواهد جز کف افسوس بود
گر به این شرم و حیا خواهی هم آغوشم شدن
روی گرم عشق خونم را به جوش آورده است
کی تواند سرد مهری مانع جوشم شدن؟
اینقدر استادگی ای سنگدل در کار نیست
می تواند جلوه ای غارتگر هوشم شدن
صبح بیداری شود گفتم مرا موی سفید
من چه دانستم که خواهد پنبه گوشم شدن
آن فرامشکار هم می کرد صائب یاد من
گر میسر می شد از خاطر فراموشم شدن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر تو ای سرو روان خواهی هم آغوشم شدن
از مروت نیست اول رهزن هوشم شدن
هوش مصنوعی: اگر، ای سرو زیبای من، می‌خواهی با من پیوند برقرار کنی، این کار از روی جوانمردی نیست، چرا که ابتدا باید مرا فریب دهی و خود را به من نزدیک کنی.
برگ عیش من نخواهد جز کف افسوس بود
گر به این شرم و حیا خواهی هم آغوشم شدن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که با من صمیمی شوی، تنها حسرت و اندوه نصیبم خواهد شد، چرا که من جز این زندگی نمی‌خواهم.
روی گرم عشق خونم را به جوش آورده است
کی تواند سرد مهری مانع جوشم شدن؟
هوش مصنوعی: عشق به شدت در وجودم شعله‌ور شده و احساس شور و شوقی در من ایجاد کرده است. آیا کسی می‌تواند مانع این احساسات قوی من شود؟
اینقدر استادگی ای سنگدل در کار نیست
می تواند جلوه ای غارتگر هوشم شدن
هوش مصنوعی: صبور بودن تو، ای دل سنگی، در کار چندان تحسین‌برانگیز نیست، زیرا کسی که دلش به غارت‌گری مشغول است، می‌تواند به راحتی خود را نشان دهد.
صبح بیداری شود گفتم مرا موی سفید
من چه دانستم که خواهد پنبه گوشم شدن
هوش مصنوعی: صبح که بیدار شدم، به خودم گفتم موی سفید من چه فرقی دارد، نمی‌دانستم که روزی خواهد رسید که گوشم همچون پنبه خواهد شد و شنوایی‌ام را از دست می‌دهم.
آن فرامشکار هم می کرد صائب یاد من
گر میسر می شد از خاطر فراموشم شدن
هوش مصنوعی: او که فراموشی را می‌شناخت، اگر ممکن بود، خاطره‌ام را از یادش نمی‌برد و به یادم می‌آورد.