غزل شمارهٔ ۶۰۲۷
می نشاند آن دهان تنگ را در خون سخن
کار دندان می کند با آن لب میگون سخن
در لباس عنبرین از معنی رنگین، کند
در نظرها جلوه سبزان ته گلگون سخن
تا سخن موزون نگردد مرغ بی بال و پرست
از زمین گیری برآید چون شود موزون سخن
دل دو نیم از درد چون شد، طبع می گردد روان
خامه بی شق به دشواری دهد بیرون سخن
سجده شکرست واجب چون قلم بر گردنش
می شود نازل به شان هر که از گردون سخن
چون گذارندش به سر از نقطه داغی هر زمان؟
نیست گر از عشق لیلی طلعتان مجنون سخن
از سیه مستی قلم سر را به جای پا گذاشت
مستی افزون می دهد از باده گلگون سخن
ما را از خاک چون مو از خمیر آرد برون
از دم خونگرم و از گیرایی افسون سخن
می نماید ناله زارش قلم را سینه چاک
دور افتاده است تا از عالم بی چون سخن
هستی ده روزه را عمر مؤبد می کند
در اثر باشد ز آب زنگ افزون سخن
بس که شد گرد کسادی پرده دار گوهرش
رشک دارد در ضمیر خاک بر قارون سخن
خواب را صائب چو اشک از چشم من افکنده است
بس که کرده است از خیال خود مرا مفتون سخن
غزل شمارهٔ ۶۰۲۶: هر که باشد چون قلم از سینه چاکان سخنغزل شمارهٔ ۶۰۲۸: می شود نقل مجالس چون شود شیرین سخن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
می نشاند آن دهان تنگ را در خون سخن
کار دندان می کند با آن لب میگون سخن
هوش مصنوعی: آن دهان تنگ با سخنانی شیرین و دلنشین، حرفهایی را بیان میکند که مثل دندان کارایی و تاثیرگذار است. لبهای خوشرنگش باعث میشود اندیشهها و احساسات را به زیبایی منتقل کند.
در لباس عنبرین از معنی رنگین، کند
در نظرها جلوه سبزان ته گلگون سخن
هوش مصنوعی: در پوشش خوشبو و زیبا مانند عطر، زیباییها و معانی مختلف جلوهگری میکنند، و کلام من به رنگ سبز و گلگون دیده میشود.
تا سخن موزون نگردد مرغ بی بال و پرست
از زمین گیری برآید چون شود موزون سخن
هوش مصنوعی: تا زمانی که سخن نظم و آهنگ نداشته باشد، مانند پرندهای میشود که بال و پری ندارد و نمیتواند از زمین بلند شود. اما وقتی که سخن موزون و موزون شود، این پرنده قادر خواهد بود پرواز کند.
دل دو نیم از درد چون شد، طبع می گردد روان
خامه بی شق به دشواری دهد بیرون سخن
هوش مصنوعی: وقتی دل از درد شکسته میشود، روح آدمی به سختی کلامی را بیان میکند و مانند قلمی بینظم، سخن به سختی از آن بیرون میآید.
سجده شکرست واجب چون قلم بر گردنش
می شود نازل به شان هر که از گردون سخن
هوش مصنوعی: سجده شکر بر همه واجب است، چون که کلامی از آسمان بر او نازل میشود، و این نشاندهندهی مقام و جایگاه اوست. هر کس که از آسمان صحبت میکند، باید در برابر آن قدردانی کند.
چون گذارندش به سر از نقطه داغی هر زمان؟
نیست گر از عشق لیلی طلعتان مجنون سخن
هوش مصنوعی: وقتی که عشق لیلی در دل مجنون شعلهور است، او را چگونه میتوان از نقطه حساسی که پایش میگذارد، دور کرد؟ در واقع، ماجرای عشق و شدت احساسات او به قدری عمیق است که هیچ چیز نمیتواند او را از این حال و هوای خاص دور کند.
از سیه مستی قلم سر را به جای پا گذاشت
مستی افزون می دهد از باده گلگون سخن
هوش مصنوعی: از حالت مستی، نطق و نوشتهام را به جای اینکه به درستی هدایت کنم، به سمت اشتباهات فرستادهام. مستی بیشتر، گفتار و بادل را شیرینتر و جذابتر میکند.
ما را از خاک چون مو از خمیر آرد برون
از دم خونگرم و از گیرایی افسون سخن
هوش مصنوعی: ما از خاک مثل موی نرم که از خمیر نان بیرون میآید، به دنیا آمدهایم؛ و خون گرم و جذابیت کلام ما باعث میشود که از تنگناها و محدودیتها رهایی یابیم.
می نماید ناله زارش قلم را سینه چاک
دور افتاده است تا از عالم بی چون سخن
هوش مصنوعی: قلم به حالت درد و غم خود ناله میکند و گویا از عشق و دورافتادگی رنج میبرد تا آنچه در عالم بیمانند است را بیان کند.
هستی ده روزه را عمر مؤبد می کند
در اثر باشد ز آب زنگ افزون سخن
هوش مصنوعی: هستی که فقط ده روز دوام دارد، میتواند با معنای عمیق و تأثیرگذاری که دارد، به عمر طولانیتر و شکوهمندتری تبدیل شود. این تأثیر ناشی از کلمات و سخنان است که مانند آب زنگزده، حالتی از زندگی و زنگار را به وجود میآورد.
بس که شد گرد کسادی پرده دار گوهرش
رشک دارد در ضمیر خاک بر قارون سخن
هوش مصنوعی: با توجه به کسادی و بیرونقی بازار، پردهدار کاخها و جواهراتش به شدت حسادت میکند که خاک، در دل خود داستانهای بزرگ و پر آوازهای مثل قارون را پنهان کرده است.
خواب را صائب چو اشک از چشم من افکنده است
بس که کرده است از خیال خود مرا مفتون سخن
هوش مصنوعی: خواب به سراغ من آمده و مانند اشکی از چشمانم جاری شده است، به دلیل اینکه خیال تو چنان مرا مجذوب کرده که هر لحظه در افکار تو غرق میشوم.