گنجور

غزل شمارهٔ ۶۰۲۶

هر که باشد چون قلم از سینه چاکان سخن
سرنمی پیچد به تیغ از خط فرمان سخن
بود اگر تخت سلیمان را روان بر باد حکم
بر نفس فرمانروا باشد سلیمان سخن
از سلیمان سر نمی پیچید اگر دیو و پری
لفظ و معنی هم بود در تحت فرمان سخن
مد کوتاهی است عمر جاودان ز احسان او
خشک مگذر زینهار از آب حیوان سخن
می دهد دامان یوسف را به آسانی ز دست
دست هر کس آشنا گردد به دامان سخن
آب حیوان می شود در دیده اش آب سیاه
هر که یک شب زنده دارد در شبستان سخن
تنگ دارد عرصه گفتار بر من روزگار
ورنه طوطی دارد از آیینه میدان سخن
دیده ام چون پیر کنعان شد سفید از انتظار
تا شنیدم بوی یوسف از گریبان سخن
عمر آب زندگی نقش بر آبی بیش نیست
گر بقا داری طمع، جان تو و جان سخن!
عالمی چون تیشه سر بر سنگ خارا می زنند
تا که را صائب به دست افتد رگ کان سخن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که باشد چون قلم از سینه چاکان سخن
سرنمی پیچد به تیغ از خط فرمان سخن
هوش مصنوعی: هر کس که مانند قلم از دل خود سخن بگوید، به آسانی نمی‌تواند از دستور زبان یا قواعد بی‌خبر باشد.
بود اگر تخت سلیمان را روان بر باد حکم
بر نفس فرمانروا باشد سلیمان سخن
هوش مصنوعی: اگر تخت سلیمان با همه عظمتش در برابر تندباد قرار گیرد، آن‌گاه فرمانروایی نفس و قدرت بر آن است که سلیمان خود نیز کلامش را تحت تأثیر قرار دهد.
از سلیمان سر نمی پیچید اگر دیو و پری
لفظ و معنی هم بود در تحت فرمان سخن
هوش مصنوعی: اگر دیو و پری به سخن سلیمان گوش می‌دادند و تحت فرمان او بودند، سلیمان هرگز از اوامرشان سر نمی‌پیچید.
مد کوتاهی است عمر جاودان ز احسان او
خشک مگذر زینهار از آب حیوان سخن
هوش مصنوعی: عمر انسان کوتاه است، اما کارهای نیکوی او می‌تواند یاد و اثرش را جاودانه کند. پس با دقت و توجه از خوبی‌ها بهره‌برداری کن و از زندگی بی‌جهت نگذران.
می دهد دامان یوسف را به آسانی ز دست
دست هر کس آشنا گردد به دامان سخن
هوش مصنوعی: یوسف را به راحتی در دامن خود قرار می‌دهد؛ هر کس که با سخن آشنا شود و به او نزدیک گردد.
آب حیوان می شود در دیده اش آب سیاه
هر که یک شب زنده دارد در شبستان سخن
هوش مصنوعی: هر کس که یک شب را بیدار بماند و در شبستان گفتگو حضور داشته باشد، می‌تواند به حقیقت و زیبایی دست یابد؛ زیرا اشکی که در چشمانش جاری می‌شود، نشانه‌ای از عمق درک و احساس اوست.
تنگ دارد عرصه گفتار بر من روزگار
ورنه طوطی دارد از آیینه میدان سخن
هوش مصنوعی: روزگار به من اجازه نمی‌دهد که به راحتی سخن بگویم، و اگر این محدودیت نبود، طوطی مانند از آینه می‌توانست به زیبایی صحبت کند.
دیده ام چون پیر کنعان شد سفید از انتظار
تا شنیدم بوی یوسف از گریبان سخن
هوش مصنوعی: چشمم سفیدی پیرمردی را دیده که از انتظار طولانی به این حال افتاده است. تا وقتی که بوی یوسف را از سخنان کسی شنیدم.
عمر آب زندگی نقش بر آبی بیش نیست
گر بقا داری طمع، جان تو و جان سخن!
هوش مصنوعی: عمر برکت زندگی مانند نقشی بر روی آب است و اگر به دنبال بقای ابدی هستی، جان تو و سخنانت نیز بی‌ارزش خواهند بود.
عالمی چون تیشه سر بر سنگ خارا می زنند
تا که را صائب به دست افتد رگ کان سخن
هوش مصنوعی: آدم‌های دانا و عالم مانند تیشه‌ای هستند که بر سنگ سخت می‌کوبند، تا شاید کسی را پیدا کنند که توانایی بیان و انتقال معانی عمیق را داشته باشد.