گنجور

غزل شمارهٔ ۶۰۱۹

پیش هر تلخی نریزم آبروی خویشتن
می خورم قند از شکست آرزوی خویشتن
رشته این تنگ چشمان رنج باریک آورد
می کنم از جسم زار خود رفوی خویشتن
می فشارم، گر به حرف شکوه بگشاید دهن
چون سبو دستی که دارم بر گلوی خویشتن
در کف آیینه چون سیماب می لرزد به خویش؟
آنچنان لرزد دلم بر آبروی خویشتن
فارغم چون طوطی از حسن گلوسوز شکر
من که شکر می خورم از گفتگوی خویشتن
در غریبی چاره گرد یتیمی چون کنم؟
من که در دریا ندارم شستشوی خویشتن
پیش آن پاکیزه دامن، خانه نارفته ام
گرچه عمرم صرف شد در رفت و روی خویشتن
نیست ممکن این کشاکش از رگ جانم رود
تا نپیوندم به دریا آب جوی خویشتن
تا شدم چون نافه دور از ناف آهوی ختن
می فرستم قاصدی هر دم ز بوی خویشتن
چون به رنگ زرد من بر می خورد برگ خزان
زعفران می مالد از خجلت به روی خویشتن
بی خبر از پیچ و تاب هم سیه روزان نیند
می توان پرسید حال ما ز موی خویشتن
بارها نومید برگشتم ز دکان مسیح
به که خود باشم به همت چاره جوی خویشتن
چون غبارآلود می گردم ز خواب بی غمی
تازه می سازم به خون دل وضوی خویشتن
بس که صائب خویش را در عشق او گم کرده ام
می کنم از همنشینان جستجوی خویشتن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیش هر تلخی نریزم آبروی خویشتن
می خورم قند از شکست آرزوی خویشتن
هوش مصنوعی: من در مواجهه با مشکلات و تلخی‌ها هرگز اعتبار و آبرویم را زیر سؤال نمی‌برم و در عوض، با شادمانی و شیرینی از ناکامی‌هایم لذت می‌برم.
رشته این تنگ چشمان رنج باریک آورد
می کنم از جسم زار خود رفوی خویشتن
هوش مصنوعی: چشمان تنگ‌نظر من باعث می‌شود که دلم به شدت رنج بکشد. از بدن نحیف و بی‌جان خود، خود را ترمیم می‌کنم و بهبود می‌بخشم.
می فشارم، گر به حرف شکوه بگشاید دهن
چون سبو دستی که دارم بر گلوی خویشتن
هوش مصنوعی: اگر به من اجازه بدهند که از شکایت صحبت کنم، با همهٔ قدرتی که دارم، جلوی خودم را می‌گیرم و اجازه نمی‌دهم که از درد و ناراحتی‌ام بگویم.
در کف آیینه چون سیماب می لرزد به خویش؟
آنچنان لرزد دلم بر آبروی خویشتن
هوش مصنوعی: در درون آینه، تصویر من مانند جیوه می‌لرزد. آیا دل من نیز به خاطر آبرویم به این شدت می‌لرزد؟
فارغم چون طوطی از حسن گلوسوز شکر
من که شکر می خورم از گفتگوی خویشتن
هوش مصنوعی: مثل طوطی از زیبایی لحن خودم خوشحالم و از اینکه صحبت‌های خود را می‌شنوم، به طعم شیرینی شکر می‌ماند.
در غریبی چاره گرد یتیمی چون کنم؟
من که در دریا ندارم شستشوی خویشتن
هوش مصنوعی: در تنهایی و دوری از دیار، چگونه می‌توانم به یتیمی خود رسیدگی کنم؟ من که در این دریا توانایی شستشوی خود را ندارم.
پیش آن پاکیزه دامن، خانه نارفته ام
گرچه عمرم صرف شد در رفت و روی خویشتن
هوش مصنوعی: من هنوز پیش آن فرد بی‌عیب و نقص نرفته‌ام، هرچند که عمرم را صرف تلاش برای درک و درونی‌سازی خودم کرده‌ام.
نیست ممکن این کشاکش از رگ جانم رود
تا نپیوندم به دریا آب جوی خویشتن
هوش مصنوعی: این نبرد درونم هرگز نمی‌تواند از وجودم خارج شود، تا زمانی که به دریا سیلاب وجود خود نپیوندم.
تا شدم چون نافه دور از ناف آهوی ختن
می فرستم قاصدی هر دم ز بوی خویشتن
هوش مصنوعی: من همچون نافه‌ایم که از ناف آهوی ختن دور افتاده‌ام و هر لحظه برای انتقال بوی خود، پیامی را ارسال می‌کنم.
چون به رنگ زرد من بر می خورد برگ خزان
زعفران می مالد از خجلت به روی خویشتن
هوش مصنوعی: وقتی به رنگ زرد من نگاه می‌کند، برگ‌های زرد خزان همانند زعفران به خاطر شرم روی خود را می‌مالند.
بی خبر از پیچ و تاب هم سیه روزان نیند
می توان پرسید حال ما ز موی خویشتن
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر اشاره می‌کند که افراد بدبخت و غمگین، به دلیل مشکلات و پیچیدگی‌های زندگی، حتی نمی‌توانند حال و روز خود را از دیگران بپرسند. در واقع، آنها درگیر مسائل خودشان هستند و حسرت و درد درونی‌شان اجازه نمی‌دهد که به دنیای خارج توجه کنند.
بارها نومید برگشتم ز دکان مسیح
به که خود باشم به همت چاره جوی خویشتن
هوش مصنوعی: بارها از درگاه مسیح ناامید برگشتم، اما بهتر است که خودم تلاش کنم و به فکر راه‌حل‌هایی برای مشکلاتم باشم.
چون غبارآلود می گردم ز خواب بی غمی
تازه می سازم به خون دل وضوی خویشتن
هوش مصنوعی: وقتی غم و اندوه مرا احاطه می‌کند و از خواب آرامی بیدار می‌شوم، با وجود درد و رنج، تلاش می‌کنم تا خودم را دوباره تازه کنم و زندگی‌ام را احیا کنم.
بس که صائب خویش را در عشق او گم کرده ام
می کنم از همنشینان جستجوی خویشتن
هوش مصنوعی: به خاطر عشق او، تمام وجودم را فراموش کرده‌ام و در تلاش هستم تا خود واقعی‌ام را در میان دوستانم پیدا کنم.