گنجور

غزل شمارهٔ ۶۰۱۸

عشق در بند گران است از وفای خویشتن
بید مجنون است خود زنجیر پای خویشتن
از سر این خاکدان هر کس که برخیزد چو سرو
در صف آزادگان باشد لوای خویشتن
داشت حال مهره ششدر دل آزاده ام
تا نیفکندم به آتش بوریای خویشتن
از درون خانه باشد دشمن من چون حباب
می کشم آزار دایم از هوای خویشتن
نیستم در زیر بار منت باد مراد
کشتی خویشم چو موج و ناخدای خویشتن
از زمین کوی او کز برگ گل نازکترست
چون توانم خواست عذر نقش پای خویشتن؟
از سر اخلاص صائب با رضای حق بساز
جنگ دارد بنده بودن با رضای خویشتن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق در بند گران است از وفای خویشتن
بید مجنون است خود زنجیر پای خویشتن
هوش مصنوعی: عشق به شدت وابسته و سخت است، زیرا وفای به خود، انسان را مانند مجنونی می‌کند که خود را به زنجیر کشیده است.
از سر این خاکدان هر کس که برخیزد چو سرو
در صف آزادگان باشد لوای خویشتن
هوش مصنوعی: هر کسی که از این سرزمین برخیزد و آزادی را انتخاب کند، مانند سروهایی است که در صف آزادگان ایستاده‌اند و پرچم خود را به اهتزاز درآورده‌اند.
داشت حال مهره ششدر دل آزاده ام
تا نیفکندم به آتش بوریای خویشتن
هوش مصنوعی: من احساس و حالتی دارم که قلب آزادمن را پر کرده است، تا زمانی که خودم را در آتش رنج و درد خویش نیفکنم.
از درون خانه باشد دشمن من چون حباب
می کشم آزار دایم از هوای خویشتن
هوش مصنوعی: دشمن من در خود خانه‌ام است، و مانند حبابی است که می‌سازم. همیشه از وجود خودم آزار می‌بینم.
نیستم در زیر بار منت باد مراد
کشتی خویشم چو موج و ناخدای خویشتن
هوش مصنوعی: من زیر فشار و زحمت بی‌مورد نیستم، هدفم را دنبال می‌کنم و مانند موج دریا، خود ناخدای کشتی‌ام هستم.
از زمین کوی او کز برگ گل نازکترست
چون توانم خواست عذر نقش پای خویشتن؟
هوش مصنوعی: از خاک کوی او که لطافتش از برگ گل هم بیشتر است، چگونه می‌توانم از روشنی و زیبایی اثر پای خود عذرخواهی کنم؟
از سر اخلاص صائب با رضای حق بساز
جنگ دارد بنده بودن با رضای خویشتن
هوش مصنوعی: با نیت خالص و بدون توقع، صائب به رضایت خداوند راضی است و این جنگی است که انسان با خود خواهی خویش دارد.