گنجور

غزل شمارهٔ ۶۰۱۷

هیچ همدردی نمی یابم سزای خویشتن
می نهم چون بید مجنون سر به پای خویشتن
از مروت نیست با سنگ جفا راندن مرا
من که در بند گرانم از وفای خویشتن
من کدامین ذره ام تا بی نیازان جهان
صرف من سازند اوقات جفای خویشتن
راستی در پله افتادگی دارد مرا
می روم در چاه دایم از عصای خویشتن
صد جفا می بینم و بر خود گوارا می کنم
برنمی آیم، چه سازم با وفای خویشتن
بخت اگر در نارسایی ها رسا افتاده است
نیستم نومید از آه رسای خویشتن
می کند گردش فلک بر مدعای من مدام
تا فشاندم آستین بر مدعای خویشتن
از تجلی می تواند سنگ را یاقوت کرد
آن که می دارد دریغ از من لقای خویشتن
هر که با جمعیت اظهار پریشانی کند
می زند فال پریشانی برای خویشتن
این چنین زیر و زبر عالم نمی ماند مدام
می نشاند چرخ هر کس را به جای خویشتن
هر حباب شوخ چشم از پرده ای گردم زند
بحر یکتایی نیفتد از هوای خویشتن
نیستم صائب حریف منت درمان خلق
باز می سازم به درد بی دوای خویشتن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هیچ همدردی نمی یابم سزای خویشتن
می نهم چون بید مجنون سر به پای خویشتن
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر احساس تنهایی و غم خود را بیان می‌کند. او نمی‌تواند همدردی از دیگران پیدا کند و در این وضعیت، همه‌ی دردها و مشکلاتش را بر دوش خود می‌گذارد. مانند بید مجنون که همیشه سر به پای خود دارد، او نیز در دنیای درد و غم خود غرق شده و هیچ کس را برای همدردی نمی‌بیند.
از مروت نیست با سنگ جفا راندن مرا
من که در بند گرانم از وفای خویشتن
هوش مصنوعی: رفتار ناپسند و بی‌رحمانه با من، که در سختی‌ها گرفتارم، از انسانیت به دور است. من که به وفاداری و اصول خود پایبند هستم، شایسته چنین ظلمی نیستم.
من کدامین ذره ام تا بی نیازان جهان
صرف من سازند اوقات جفای خویشتن
هوش مصنوعی: من چه ذره‌ای هستم که بی‌نیازان جهان وقت خود را برای من صرف می‌کنند و به من ظلم می‌ورزند؟
راستی در پله افتادگی دارد مرا
می روم در چاه دایم از عصای خویشتن
هوش مصنوعی: واقعا من دچار افتادگی و مشکلات هستم، به طوری که انگار همیشه به چاهی عمیق می‌روم و از تکیه بر خودم هم هیچ کمکی نمی‌توانم بکنم.
صد جفا می بینم و بر خود گوارا می کنم
برنمی آیم، چه سازم با وفای خویشتن
هوش مصنوعی: من با وجود اینکه هزاران سختی و ظلم را متحمل می‌شوم، آن را بر خود هموار کرده و تحمل می‌کنم. نمی‌توانم از روی وفاداری به خودم عقب‌نشینی کنم و این وضعیت را چگونه تحمل کنم.
بخت اگر در نارسایی ها رسا افتاده است
نیستم نومید از آه رسای خویشتن
هوش مصنوعی: اگر شانس من در زمان‌های سخت و دشوار به من کمکی نمی‌کند، هنوز از ناله‌ی بلند خود ناامید نیستم.
می کند گردش فلک بر مدعای من مدام
تا فشاندم آستین بر مدعای خویشتن
هوش مصنوعی: فلک به طور مداوم بر اساس ادعای من در حال چرخش است تا من بتوانم آستین خود را بر روی ادعای خود بزنم.
از تجلی می تواند سنگ را یاقوت کرد
آن که می دارد دریغ از من لقای خویشتن
هوش مصنوعی: می‌تواند به وسیله‌ی نور و زیبایی که در وجودش دارد، سنگ را به جواهر تبدیل کند؛ اما کسی که این توانایی را دارد، چرا از من بی‌نصیب است و مرا از دیدار خود محروم می‌کند؟
هر که با جمعیت اظهار پریشانی کند
می زند فال پریشانی برای خویشتن
هوش مصنوعی: هر کسی که در میان مردم از ناامیدی و درهم ریختگی خود صحبت کند، در واقع به سرنوشتی نگران‌کننده برای خود دامن می‌زند.
این چنین زیر و زبر عالم نمی ماند مدام
می نشاند چرخ هر کس را به جای خویشتن
هوش مصنوعی: این دنیا همیشه به همین شکل باقی نخواهد ماند و سرنوشت هر فردی را به جای خودش می‌نشاند.
هر حباب شوخ چشم از پرده ای گردم زند
بحر یکتایی نیفتد از هوای خویشتن
هوش مصنوعی: هر حبابی که از چشمان زیبا و شوخ یک پرده به وجود می‌آید، در دریا نمی‌تواند از حال و هوای خودش جدا شود.
نیستم صائب حریف منت درمان خلق
باز می سازم به درد بی دوای خویشتن
هوش مصنوعی: من مثل صائب نیستم که بتوانم با دیگران دردی را درمان کنم؛ اما خودم را به خاطر درد بی‌درمانم می‌سازم و به میان مردم می‌آورم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۰۱۷ به خوانش میلاد نصرتی