غزل شمارهٔ ۶۰۱۵
تندخویان می زنند آتش به جان خویشتن
می خورد دل شمع دایم از زبان خویشتن
راه حرف آشنایان سبزه بیگانه بست
اینقدر غافل مباش از گلستان خویشتن
نیست نرگس را چو برگ گل به شبنم احتیاج
دولت بیدار باشد دیده بان خویشتن
چون گل رعنا فریب مهلت دوران مخور
در بهاران بگذران فصل خزان خویشتن
چون صدف ناچار اگر باید لب خواهش گشاد
پیش هر ناشسته رو مگشا دهان خویشتن
سرفرو نارد به چرخ پست فطرت، هر که ساخت
از بلندی های همت آسمان خویشتن
ریزه چین خوان من ذرات و من چون آفتاب
از شفق در خون زنم هر روز نان خویشتن
از زبردستان کسی زه بر کمان من نبست
حلقه بیرون بردم از میدان کمان خویشتن
بلبلان افسرده می گردند صائب، ورنه من
تخته می کردم ز خاموشی دکان خویشتن
غزل شمارهٔ ۶۰۱۴: آدمی را نیست خصمی چون جمال خویشتنغزل شمارهٔ ۶۰۱۶: برده ام تا از سر کویت نشان خویشتن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تندخویان می زنند آتش به جان خویشتن
می خورد دل شمع دایم از زبان خویشتن
هوش مصنوعی: افراد با خُلق تند و خشمگین، به خود آسیب میزنند و دل شمع همیشه از آنچه خود میگوید، رنج میبرد.
راه حرف آشنایان سبزه بیگانه بست
اینقدر غافل مباش از گلستان خویشتن
هوش مصنوعی: سخن گفتن با آشناها مانند باغی پر از گل است که هیچ غیر آشنایی را به آن راه نمیدهند. بنابراین، از زیبایی و نعمتهای وجود خود غافل نباش.
نیست نرگس را چو برگ گل به شبنم احتیاج
دولت بیدار باشد دیده بان خویشتن
هوش مصنوعی: نرگس به شبنم نیازی ندارد و در عوض، دولت او بیدار است و به خود مراقبتی میپردازد.
چون گل رعنا فریب مهلت دوران مخور
در بهاران بگذران فصل خزان خویشتن
هوش مصنوعی: شکوفهای مانند گل زیبا هستی، اما فریب زمانه را نخور. در بهار زندگیات با خوشی و لذت سپری کن و کم توجهی به روزهای سخت و سردی که ممکن است به زودی بیایند، داشته باش.
چون صدف ناچار اگر باید لب خواهش گشاد
پیش هر ناشسته رو مگشا دهان خویشتن
هوش مصنوعی: چون صدف مجبور است که برای برآورده کردن خواستهاش دهانش را باز کند، نباید آن را در حضور هر کسی که آماده نیست، بگشاید.
سرفرو نارد به چرخ پست فطرت، هر که ساخت
از بلندی های همت آسمان خویشتن
هوش مصنوعی: کسی که از بلندیهای آرزو و تلاش خود به آسمان شخصیتش دست یافته، هرگز سرش را به زمینهای پست و حقیر نخواهد فرود آورد.
ریزه چین خوان من ذرات و من چون آفتاب
از شفق در خون زنم هر روز نان خویشتن
هوش مصنوعی: ظرفی که من در آن غذا میخورم، پر از دانههای ریز است و من مانند آفتاب که از افق درحال طلوع است، هر روز زندگیام را با تلاش و کوشش به دست میآورم.
از زبردستان کسی زه بر کمان من نبست
حلقه بیرون بردم از میدان کمان خویشتن
هوش مصنوعی: هیچکس از افراد زبده و ماهر نتوانستند به من نزدیک شوند و من حلقهای را که بر کمانم بود، از میدان خود خارج کردم.
بلبلان افسرده می گردند صائب، ورنه من
تخته می کردم ز خاموشی دکان خویشتن
هوش مصنوعی: بلبلان غمگین و ناراحت میشوند، اما من اگر آرامش و سکوت را تجربه نکنم، دکان خود را تعطیل میکردم.