گنجور

غزل شمارهٔ ۶۰۱۴

آدمی را نیست خصمی چون جمال خویشتن
حلقه فتراک طاوس است بال خویشتن
این کهنسالان که می دزدند سال خویشتن
کهنه دزدانند در تاراج مال خویشتن
صحبت روشندلان باشد حصار عافیت
آب در گوهر نمی گردد ز حال خویشتن
در تلاش اوج عزت هر که می سوزد نفس
سعی چون خورشید دارد در زوال خویشتن
می کشد در خاک و خون رنگین لباسی خلق را
حلقه فتراک طاوس است بال خویشتن
بر گلوی خود ز غیرت می گذارم چون سبو
گر برآرم از بغل دست سؤال خویشتن
غنچه خسبی دارد از سیر چمن فارغ مرا
هست باغ دلگشایم زیر بال خویشتن
در جهان خاکساری خسرو وقت خودم
کم نمی دانم ز جام جم سفال خویشتن
منت درمان ز بی دردان کشیدن مشکل است
از طبیبان می کنم پوشیده حال خویشتن
چون کسی کز چشم بد معشوق را دارد نگاه
صائب از مردم نهان دارم ملال خویشتن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آدمی را نیست خصمی چون جمال خویشتن
حلقه فتراک طاوس است بال خویشتن
هوش مصنوعی: انسان هیچ دشمنی ندارد که مانند زیبایی خود او باشد. زیبایی خود او مانند حلقه‌ای است که بال طاووس را به نمایش می‌گذارد.
این کهنسالان که می دزدند سال خویشتن
کهنه دزدانند در تاراج مال خویشتن
هوش مصنوعی: افراد سالخورده‌ای که عمر خود را به بهرتربودن و افزایش ثروت عبور می‌دهند، در واقع در حال از دست دادن سال‌های عمر خودشان هستند و به نوعی در حال انجام دزدی از خودشان به شمار می‌روند.
صحبت روشندلان باشد حصار عافیت
آب در گوهر نمی گردد ز حال خویشتن
هوش مصنوعی: صحبت افراد روشن‌ضمیر و با درایت، مثل دژ و پناهگاه از ناملایمات زندگی است و اگر کسی در درون خود ناآگاهی و مشکلاتی داشته باشد، نمی‌تواند از زیبایی و ارزش‌های واقعی زندگی بهره‌مند شود.
در تلاش اوج عزت هر که می سوزد نفس
سعی چون خورشید دارد در زوال خویشتن
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر عزت تلاش می‌کند، مانند خورشیدی است که در حال غروب خود را فدای تلاش و کوشش می‌کند. گرچه ممکن است در این راه دچار مشکلات و چالش‌ها شود، اما انرژی و پشتکار او باعث می‌شود که در این مسیر باقی بماند.
می کشد در خاک و خون رنگین لباسی خلق را
حلقه فتراک طاوس است بال خویشتن
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویرسازی از وضعیت انسان‌ها می‌پردازد. او به تصویر رنگین و جذاب زندگی اشاره دارد که ممکن است در آن ظلم و سختی وجود داشته باشد. این زندگی مانند یک لباس زیبا است که انسان‌ها را به خود جلب می‌کند، اما در عین حال با درد و رنجی که در زیر آن نهفته است، همراه است. به نوعی، شاعر به تضاد زیبایی و زشتی زندگی و چالش‌های آن اشاره می‌کند.
بر گلوی خود ز غیرت می گذارم چون سبو
گر برآرم از بغل دست سؤال خویشتن
هوش مصنوعی: من از روی غیرت، حالتی شبیه به سبو بر روی گلوی خود می‌گذارم، چون اگر از کنار خودم سوالی بپرسم، ممکن است به دردسر بیفتم.
غنچه خسبی دارد از سیر چمن فارغ مرا
هست باغ دلگشایم زیر بال خویشتن
هوش مصنوعی: غنچه‌ای که خوابیده، از دیدن زیبایی‌های چمن بی‌خبر است. من در باغ دل‌انگیزم زیر سایه خودم، احساس آزادی و خوشبختی می‌کنم.
در جهان خاکساری خسرو وقت خودم
کم نمی دانم ز جام جم سفال خویشتن
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم که زمانم در این دنیا چقدر کم است، زیرا به وسیلهٔ جام جمی که از خاک خودم ساخته‌ام، احساس بزرگی و غربت نمی‌کنم.
منت درمان ز بی دردان کشیدن مشکل است
از طبیبان می کنم پوشیده حال خویشتن
هوش مصنوعی: درمان دردها را از کسانی که خود هیچ دردی را نمی‌شناسند، سخت می‌دانم. به همین دلیل، به پزشکان نمی‌گویم که چه احساسی دارم و حال خود را پنهان می‌کنم.
چون کسی کز چشم بد معشوق را دارد نگاه
صائب از مردم نهان دارم ملال خویشتن
هوش مصنوعی: همچون کسی که به خاطر نگاه کردن به معشوقش از چشم بد، خود را از دیگران پنهان کرده است، من نیز غم و ناراحتی‌ام را از مردم پنهان می‌کنم.