گنجور

غزل شمارهٔ ۶۰۱۲

به که غافل باشد آن سرو روان از خویشتن
ورنه خواهد گشت از غیرت نهان از خویشتن
بی نیازست از بدآموزان دل بی رحم او
دارد این شمشیر سنگین دل، فسان از خویشتن
از غم محرومی ارباب بینش فارغ است
حسن مستوری که می گردد نهان از خویشتن
می کند در هر نگاهی روی شرم آلود او
از عرق ایجاد چندین دیده بان از خویشتن
نیست پروای سلاح آن را که چون مژگان کج
می تواند ساختن تیر و کمان از خویشتن
آتش افسرده ام کز یک نسیم التفات
می توانم کرد انشا صد زبان از خویشتن
یوسف پاکیزه دامن از زلیخا چون گریخت؟
می گریزد آشنای او چنان از خویشتن
چون توانم یافت صائب راه کوی یار را؟
من که عمری شد نمی یابم نشان از خویشتن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به که غافل باشد آن سرو روان از خویشتن
ورنه خواهد گشت از غیرت نهان از خویشتن
هوش مصنوعی: بهتر است که هر کس از خود غافل نباشد، زیرا اگر این غفلت ادامه یابد، می‌تواند باعث پنهان شدن غیرت و احساسات واقعی از خود شود.
بی نیازست از بدآموزان دل بی رحم او
دارد این شمشیر سنگین دل، فسان از خویشتن
هوش مصنوعی: او از کسانی که بد یاد می‌دهند بی‌نیاز است و دلش به سختی می‌تپد. این فرد با دل سنگین خود، به نوعی از وجود خود فاصله گرفته است.
از غم محرومی ارباب بینش فارغ است
حسن مستوری که می گردد نهان از خویشتن
هوش مصنوعی: از غم نداشتن درکی عمیق، صاحب نظران آزادند، چرا که زیبایی پنهانی وجود دارد که به نوعی خود را از دیده‌ها پنهان می‌کند.
می کند در هر نگاهی روی شرم آلود او
از عرق ایجاد چندین دیده بان از خویشتن
هوش مصنوعی: هر بار که به او نگاه می‌کنم، شرم و حیا در چهره‌اش موج می‌زند و این حس باعث می‌شود که نتوانم خودم را کنترل کنم و دلم می‌خواهد بیشتر او را تماشا کنم.
نیست پروای سلاح آن را که چون مژگان کج
می تواند ساختن تیر و کمان از خویشتن
هوش مصنوعی: کسی که می‌تواند با ناز و نرمی خود مانند تیر و کمان عمل کند، نیازی به سلاح ندارد.
آتش افسرده ام کز یک نسیم التفات
می توانم کرد انشا صد زبان از خویشتن
هوش مصنوعی: من در درونم آتشی خاموش دارم که با تنها یک نسیم محبت می‌توانم از آن شعله‌ای شعوزنده بسازم و هزاران داستان و احساس را بیان کنم.
یوسف پاکیزه دامن از زلیخا چون گریخت؟
می گریزد آشنای او چنان از خویشتن
هوش مصنوعی: یوسف زمانی که از زلیخا فرار کرد، چرا پاکی خود را حفظ کرد؟ آشنای او نیز مثل او از خودش دوری می‌کند و از هویتش می‌گریزد.
چون توانم یافت صائب راه کوی یار را؟
من که عمری شد نمی یابم نشان از خویشتن
هوش مصنوعی: زمانی که راهی به سوی دوست پیدا کردم؟ من که سال‌هاست نشانی از خودم نمی‌یابم.