غزل شمارهٔ ۶۰۱۱
موج دریا را نباشد اختیار خویشتن
دست بردار از عنان گیر و دار خویشتن
زهد خشک از خاطرم هرگز غباری برنداشت
مرکب نی بار باشد بر سوار خویشتن
خاک باشد از مصافم چشم دشمن را نصیب
کرده ام تا خاکساری را حصار خویشتن
خار دیوار گلستانم که از بی حاصلی
می کشم خجلت ز اوج اعتبار خویشتن
خلوتی چون خانه آیینه داری پیش دست
بهره ای بردار از بوس و کنار خویشتن
گوهر از گرد یتیمی می شود کامل عیار
بیش ازین دامن مکش از خاکسار خویشتن
می توانی آتش شوق مرا خاموش کرد
گر دلت خواهد، به لعل آبدار خویشتن
دیدن آیینه را موقوف خواهی داشتن
گر بدانی حال من در انتظار خویشتن
گر دهم ملک سلیمان را به موری بی سؤال
همچنان باشم ز همت شرمسار خویشتن
بس که چون آیینه صائب دیده ام نادیدنی
می شمارم زنگ کلفت را بهار خویشتن
غزل شمارهٔ ۶۰۱۰: اندکی کوتاه کن زلف بلند خویشتنغزل شمارهٔ ۶۰۱۲: به که غافل باشد آن سرو روان از خویشتن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
موج دریا را نباشد اختیار خویشتن
دست بردار از عنان گیر و دار خویشتن
هوش مصنوعی: موج دریا نمیتواند بر خود مسلط شود، پس تو نیز از کنترل خود دست بردار و به سرنوشت خود اجازه ده تا سامان بگیرد.
زهد خشک از خاطرم هرگز غباری برنداشت
مرکب نی بار باشد بر سوار خویشتن
هوش مصنوعی: رهبانیت و زهد خشک هیچ وقت از یادم نرفته است، چرا که این بار سنگین بر دوش من مانند مرکب است که سوار بر آن میشوم.
خاک باشد از مصافم چشم دشمن را نصیب
کرده ام تا خاکساری را حصار خویشتن
هوش مصنوعی: من با مقابلۀ خود، چشم دشمن را به خاک نشستهام تا به این ترتیب خود را در پناه تواضع محفوظ نگه دارم.
خار دیوار گلستانم که از بی حاصلی
می کشم خجلت ز اوج اعتبار خویشتن
هوش مصنوعی: من شرمنده و خجالتزدهام از اینکه در میان همه زیباییها، به یک خار تبدیل شدهام. این احساس ناشی از بیفایده بودن و عدم موفقیتم، مرا از جایگاه واقعیام در زندگیام مأيوس میکند.
خلوتی چون خانه آیینه داری پیش دست
بهره ای بردار از بوس و کنار خویشتن
هوش مصنوعی: اگر در جایی خلوت و آرام مانند خانهای با آینه هستی، از این فرصت بهره ببر و خودت را در آغوش بگیر و از محبت و عشق به خود لذت ببر.
گوهر از گرد یتیمی می شود کامل عیار
بیش ازین دامن مکش از خاکسار خویشتن
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن ارزش واقعی، گوهری که از غم و سختی یتیمی به دست آمده است، بیش از این نباید به کسی که خاکی و عادی است، وابسته باشی.
می توانی آتش شوق مرا خاموش کرد
گر دلت خواهد، به لعل آبدار خویشتن
هوش مصنوعی: میتوانی با زیبایی و جذبهات، آتش عشق و شوق مرا خاموش کنی اگر خودت بخواهی.
دیدن آیینه را موقوف خواهی داشتن
گر بدانی حال من در انتظار خویشتن
هوش مصنوعی: اگر بدانی که من در چه حالی هستم و چقدر منتظر خودم هستم، دیگر به تماشای آیینه نمیپردازی.
گر دهم ملک سلیمان را به موری بی سؤال
همچنان باشم ز همت شرمسار خویشتن
هوش مصنوعی: اگر تمام سلطنت سلیمان را هم به یک مورچه بدهم، باز هم از تلاش خودم شرمنده خواهم بود.
بس که چون آیینه صائب دیده ام نادیدنی
می شمارم زنگ کلفت را بهار خویشتن
هوش مصنوعی: از بس که زیباییها و جلوههای زندگی را مانند آینه دیدهام، هر چیزی که از آن زیبایی و سرزندگی دور باشد، برایم مانند زنگی ضخیم و خشن به نظر میرسد؛ در واقع، بهار خود را با این مقایسه زشت میبینم.