غزل شمارهٔ ۶۰۰۷
پیچ و تاب عشق را نتوان ز جان برداشتن
نیست ممکن موج از آب روان برداشتن
چون صدف من هم ز گوهر دامنی می داشتم
می توانستم اگر دست از دهان برداشتن
خانه خالی پر و بالی است بهر سالکان
تیر را آسان بود دل از کمان برداشتن
هر که از دل بار بردارد، گران بر دوش نیست
از سبوی می گرانی می توان برداشتن
نیست در دریای شورانگیز عالم موج را
هیچ تدبیری به از دست از عنان برداشت
از خدا تا کی به دنیای دنی قانع شدن؟
چند از خوان سلیمان استخوان برداشتن؟
برنمی گردد به ابر از گوهر شهوار آب
نیست ممکن دل ز لعل دلستان برداشتن
پسته بی مغز در لب بستگی رسواترست
نیست حاجت پرده از کار جهان برداشتن
خوشتر از صد باغ و بستان است کنج عافیت
با قفس سهل است دل از گلستان برداشتن
می توان برداشت دل صائب به آسانی ز جان
لیک دشوارست دل از دوستان برداشتن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پیچ و تاب عشق را نتوان ز جان برداشتن
نیست ممکن موج از آب روان برداشتن
هوش مصنوعی: عشق به قدری عمیق و پیچیده است که نمیتوان به سادگی آن را از دل و جان خود زدود. مثل این است که بخواهی موجی را از یک رودخانه جاری جدا کنی، کار غیرممکنی است.
چون صدف من هم ز گوهر دامنی می داشتم
می توانستم اگر دست از دهان برداشتن
هوش مصنوعی: من هم مانند صدفی که مروارید در آغوش دارد، چیز ارزشمندی در درون خود داشتم. اگر میتوانستم از گفتار و افکار منفی خود دور شوم، میتوانستم آن را به نمایش بگذارم.
خانه خالی پر و بالی است بهر سالکان
تیر را آسان بود دل از کمان برداشتن
هوش مصنوعی: خانهای که خالی است، برای راهیان مسیر روحانی مثل پر و بالی میماند. برای آنکه دل را از کمان عشق جدا کند، آسانتر خواهد بود.
هر که از دل بار بردارد، گران بر دوش نیست
از سبوی می گرانی می توان برداشتن
هوش مصنوعی: هر کس که بار سنگین دل را از دوش خود بردارد، میتواند بار سبکی را همچون جام شراب به راحتی حمل کند.
نیست در دریای شورانگیز عالم موج را
هیچ تدبیری به از دست از عنان برداشت
هوش مصنوعی: در دریای پرهیجان دنیا، هیچ تدبیری نمیتواند از دست گرفتن کنترل اوضاع بهتر از رها کردن آن باشد.
از خدا تا کی به دنیای دنی قانع شدن؟
چند از خوان سلیمان استخوان برداشتن؟
هوش مصنوعی: تا کی باید به دنیای ناچیز و بیارزش قناعت کرد؟ چه مقدار از سفره سلیمان که پر از نعمت است، تنها استخوان برداشت؟
برنمی گردد به ابر از گوهر شهوار آب
نیست ممکن دل ز لعل دلستان برداشتن
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم این است که دل اگر به زیباییها و جذابیتهای دنیوی وابسته باشد، مانند این است که نتواند از چیزهای با ارزشی که دارد، جدا شود. به عبارتی دیگر، دل نمیتواند به سادگی از زیباییها و جذابیتهایی که دارد، دل بکند و بازگردد.
پسته بی مغز در لب بستگی رسواترست
نیست حاجت پرده از کار جهان برداشتن
هوش مصنوعی: پستهای که مغز ندارد، وقتی در پوستش بسته نگهداشته شود، رسواییاش بیشتر خواهد بود. برای دنیا نیاز نیست که پردهها را کنار بزنیم و کارهای آن را بیپرده نشان دهیم.
خوشتر از صد باغ و بستان است کنج عافیت
با قفس سهل است دل از گلستان برداشتن
هوش مصنوعی: زندگی در آرامش و دور از دغدغهها بیشتر لذت بخش است، حتی اگر در شرایط محدودیت باشیم. رهایی از محیطی زیبا مثل گلستان، بهراحتی و بدون چالش برای دل خوشایند نیست.
می توان برداشت دل صائب به آسانی ز جان
لیک دشوارست دل از دوستان برداشتن
هوش مصنوعی: میتوان به راحتی از جان خود دل برداشت، اما دشوار است که از دوستان دل بکنیم.