گنجور

غزل شمارهٔ ۶۰۰

ز درد و داغ چه پرواست دردپرور را؟
که آب زندگی آتش بود سمندر را
می شبانه به کیفیت صبوحی نیست
چه نسبت است به عنبر، بهار عنبر را؟
به خاکمال حوادث صبور باش که نیست
به از غبار یتیمی لباس، گوهر را
بر آن گشاده جبین است آب تلخ حلال
که نقل باده کند چشم شور اختر را
به حسن خلق توان رستن از گرانجانی
ز بوی عود سبکروح ساز مجمر را
به گلشنی که نهال تو جلوه گر گردد
به سینه مشت شود بار دل صنوبر را
مجو ز عمر مقدر فزون که این خواهش
سیاه کرد جهان در نظر سکندر را
هما ز مردم آزاده راست می گذرد
سر بریده نیاید به کار، افسر را
برون خرام که از انتظار جلوه تو
نفس گره شده در سینه صبح محشر را
چو مو سفید شود، دست از خضاب بشوی
نهان مکن به شب تیره، صبح انور را؟
صفای موی سفید از سیاه کمتر نیست
چه نسبت است به عنبر، بهار عنبر را؟
مگر حلاوت ازان لعل شکرین دزدید؟
که نی شکست به ناخن، زمانه شکر را
ز بخت تیره دل خویش می خورم صائب
حیات اگر چه ز خاکسترست اخگر را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز درد و داغ چه پرواست دردپرور را؟
که آب زندگی آتش بود سمندر را
هوش مصنوعی: این بیت به این معنا است که درد و رنج برای کسی که خود دردها را پرورده و تجربه کرده، اهمیتی ندارد. زندگی او مانند یک سمندر است که با آتش درگیر است، اما این آتش برای او به نوعی آب حیات به شمار می‌آید. در واقع، این فرد از رنج‌ها و چالش‌ها نمی‌ترسد و آنها را جزو زندگی خود می‌داند.
می شبانه به کیفیت صبوحی نیست
چه نسبت است به عنبر، بهار عنبر را؟
هوش مصنوعی: این شب، مانند صبح با طراوت نیست. چه ارتباطی دارد میان عطر عنبر و زیبایی بهار؟
به خاکمال حوادث صبور باش که نیست
به از غبار یتیمی لباس، گوهر را
هوش مصنوعی: با حوادث و مشکلات زندگی صبور باش، زیرا لباس یتیمی فقط غبار است و به جز این هیچ چیز دیگری نیست. ارزش واقعی در عمق وجود و گوهر وجودی هر فرد نهفته است.
بر آن گشاده جبین است آب تلخ حلال
که نقل باده کند چشم شور اختر را
هوش مصنوعی: در آنجا که چهره‌ای باز و دلنشین است، آب تلخ نیز می‌تواند حلال باشد و چشمان نگران ستاره را به شادی و شادابی ببخشید.
به حسن خلق توان رستن از گرانجانی
ز بوی عود سبکروح ساز مجمر را
هوش مصنوعی: با رفتار نیک و خوش‌خلق می‌توان از مشکلات و سختی‌ها عبور کرد، مانند عطر خوش عود که روح را سبک می‌کند و باعث آرامش می‌شود.
به گلشنی که نهال تو جلوه گر گردد
به سینه مشت شود بار دل صنوبر را
هوش مصنوعی: در باغی که درخت جوان تو خود را نشان می‌دهد، دل درخت صنوبر تحت فشار و ناراحتی قرار می‌گیرد.
مجو ز عمر مقدر فزون که این خواهش
سیاه کرد جهان در نظر سکندر را
هوش مصنوعی: عمر خود را بیشتر از آن چه مقدر شده است، نخواه که این خواسته، جهان را در نظر سکندر سیاه کرد.
هما ز مردم آزاده راست می گذرد
سر بریده نیاید به کار، افسر را
هوش مصنوعی: هما، که نماد آزادی و بزرگواری است، از میان مردم آزاده و بزرگوار عبور می‌کند و نشان می‌دهد که سر بریده و شکست‌خورده به دردی نمی‌خورد و به دردسر نمی‌افتد. این نشان‌دهنده این است که تنها شجاعت و مردانگی واقعی در زندگی اهمیت دارد، نه شکست‌ها و ضعف‌ها.
برون خرام که از انتظار جلوه تو
نفس گره شده در سینه صبح محشر را
هوش مصنوعی: برو بیرون و با زیبایی‌ات خودت را نشان بده، چون نفس من در انتظار تو، مانند گلویی بسته در صبح روز قیامت است.
چو مو سفید شود، دست از خضاب بشوی
نهان مکن به شب تیره، صبح انور را؟
هوش مصنوعی: وقتی موهایت سفیدی می‌زند، دیگر رنگ کردنشان را رها کن. در تاریکی شب، زیبایی صبح را پنهان نکن.
صفای موی سفید از سیاه کمتر نیست
چه نسبت است به عنبر، بهار عنبر را؟
هوش مصنوعی: موی سفید زیبایی و صفای خاصی دارد که از موی سیاه کمتر نیست. در واقع، مانند عطر گرانبهای عنبر که در بهار تازه و دلنشین خود زیبایی و ارزش خاصی دارد.
مگر حلاوت ازان لعل شکرین دزدید؟
که نی شکست به ناخن، زمانه شکر را
هوش مصنوعی: آیا ممکن است شیرینی شکرین گل لعل را دزدیده باشند؟ زیرا که زمانه نتوانست شکر را با ناخن بشکند.
ز بخت تیره دل خویش می خورم صائب
حیات اگر چه ز خاکسترست اخگر را
هوش مصنوعی: از سرنوشت بد خود به دلی پر از اندوه نوشیدنی می‌نوشم، صائب. زندگی هرچند که از خاکستر به وجود آمده، اما همچنان شعله‌ور است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۰۰ به خوانش عندلیب